نگاهي به فيلم چيزهاي خيلي كثيف

فيلم dirty pretty things يا چيزهاي خيلي كثيف فيلمي ساده و تأثيرگذار است، كه داستان آن به قلم آقاي استيونايت مي باشد او بيشتر كارهاي تلويزيوني را در كارنامه خود به يدك مي كشيد. و اين فيلم اولين كار سينمايي او محسوب مي شود. استيونايت فيلم نامه نويس به همراه آقاي استفان فيرر كارگردان اين اثر دنياي تازه اي را به ما نشان مي دهند، كه در آن چيزهاي كثيفي كه در پشت يك جامعه مدني مدرن وجود دارند به گونه اي تأثيرگذار به تصوير كشيده شده است. آدمهايي در اين فيلم معرفي مي شوند كه در دنياي واقعي يا ديده نمي شوند و يا به آنها بي توجهي مي شود. فيلم روي افرادي تمركز مي كند كه به گردش چرخ اقتصاد جامعه كمك مي كنند اما خود از آن بي بهره اند كارگراني با حداقل دستمزد سخت كار مي كنند بدون اينكه بيمه شوند و حتي آينده اي داشته باشند. و در نهايت يا از بين مي روند يا با صدمات جدي روحي و رواني مواجه مي شوند. و حتي مورد سوء استفاده كارفرمايان يا سودجويان قرار مي گيرند. اين فيلم داستان مهاجران غيرقانوني است كه براي داشتن يك زندگي بهتر ترك ديار مي كنند و به شهرهاي بزرگ و كشورهاي ديگر مي آيند. و بر خلاف انتظارشان مجبور به قبول خيلي از مسائل مي شوند تا فقط زنده بمانند. بعضي از آنها چنان مستأصل مي شوند كه به دام سودجوياني مانند سينيور خوئان مي افتند سرجيولوپز با بازي فوق العاده خود اين نقش را به تصوير مي كشد. سينيور خوئان يك قاچاقچي اعضاي بدن انسان است در صحنه اي از فيلم كه اكو و شناي وجوليت زن خياباني براي تحويل كليد با خريدار مواجه شدند خريدار به آنها مي گويد شما كه هستيد من تا حالا شما را نديده ام. اكو در جواب مي گويد ما همان كساني هستيم كه تاكسي مي رانيم و خانه هايتان را تميز مي كنيم. البته قبلاً ديده شده كه اين افراد با ارتباطات پنهاني كه با هم دارند هسته هاي قدرتمندي را تشكيل داده اند و دست به اعمال خلافي هم زده اند كه البته اين موضوع عموميت ندارد. و درصد كمي از آنها را شامل مي شود و بايد در نظر داشت كه آنها هم معلول عللي چون محروميت، فقر، بي توجهي، تخريب غرور و شخصيتشان توسط كارفرمايان و تبعيض هستند.

اين داستان در لندن اتفاق مي افتد و البته در هر شهر بزرگ مهاجرپذيري مي تواند اتفاق بيفتد. آقاي استيونايت و استفان فييرر آدمهايي با عقيده افكار و دنياي متفاوتي را خلق كرده اند. همانند انسانهايي كه در جامعه مشاهده مي كنيد هر كدام از آنها از شهرها و كشورهاي مختلف با سنن و آداب متفاوت هستند. شناي كه نقش آن را  آدري توتو بازي مي كند يك زن مسلمان اهل كشور تركيه است. كه غيرقانوني به انگليس مهاجرت كرده و اعتقادات خود را دارد در صحنه اي از فيلم مشخص است كه چون او گوشت خوك نمي خورد اكو براي او با گوشت بره غذا درست مي كند. و حتي در يك زمان با هم در خانه نمي مانند چون نا محرم هستند. او كشورش را ترك كرد چون نمي خواست مانند مادرش زندگي كند. اما روياي او سرابي بيش نيست. همانطور كه در فيلم ديده مي شود او از ترس مأموران مهاجرت و ترس از مورد تجاوز قرار گرفتن در زندان مجبور به انجام كارهاي غيراخلاقي بر خلاف عقايدش مي شود. به قول اكو دوست نيجريه اي او در اينجا فقط بقا مهم است. منتقدان اين فيلم را متعلق به اكو پزشك نيجريه اي كه هميشه از صحبت در مورد گذشته اش طفره مي رفت مي دانند. او  مردي مهربان و انسان دوست است كه براي پيدا كردن معماي قلب انسان پيدا شده در دستشويي و كمك به مردي كه به درستي جراحي نشده است درگير ماجراي كثيفي مي شود و خودش را براي نجات شناي به دردسر مي اندازد.

كارگردان در اين فيلم سعي كرده با استفاده از رنگ هاي غني و اشباع تأثيرگذاري آن را بيشتر كند. و تمامي اتفاقات را اغراق آميزتر به تصوير بكشد. او از هواي ابري لندن هم استفاده كرده و در اين فيلم روزي آفتابي ديده نمي شود. آقاي استفان فيرر معمولاً در فيلمهاي خود به موضوعات عشقي  مي پردازد. اين فيلم هم بي تأثير از اين قاعده نبوده است و عشق ظريفي را به تصوير مي كشد. به طوريكه طرفين اين عشق از فرهنگها و دنياهاي ديگري هستند قهرمانان اين داستان عاشق يكديگر بودند ولي هرگز آن را بيان نكردند يكي از ديالوگهاي زيباي فيلم وقتي است كه دوست چيني اكو به او مي گويد هيچ چيز در اين دنيا خطرناك تر از يك آدم با شرافت نيست.