حكايتي از گلستان سعدي

برتر بودن مرگ ظالم بر زندگى او

(عصر حكومت عبدالملك بن مروان (75 - 95 ه‍ ق )بود. او حجاج بن يوسف ثقفى را كه خونخوارترين و بى رحمترين عنصر پليد بود، استاندار عراق (كوفه و بصره ) كرد. حجاج بيست سال حكومت نمود و تا توانست ظلم كرد.) در اين عصر، روزى زاهد فقيرى كه دعايش به اجابت مى رسيد، وارد بغداد گرديد. (بغداد در آن عصر، روستايى بيش نبود). حجاج او را طلبيد و به او گفت : ((براى من دعاى خير كن .))
زاهد فقير گفت : ((خدايا! جان حجاج را بگير. ))
حجاج : تو را به خدا چه دعايى است كه براى من نمودى ؟))
زاهد فقير: ((اين دعا هم براى تو و هم براى تو و هم براى همه مسلمانان ، دعاى خير است . ))
 

اى زبردست زير دست آزار
 
گرم تا كى بماند اين بازار؟
 
به چه كار آيدت جهاندارى
 
مردنت به كه مردم آزارى

 

مطالب مرتبط:

آشنايي مختصر با سعدي