• ارسال کننده: سمیه مظفری
  • تاریخ انتشار: 2014 / 03 / 17

حضرت فاطمه سلام الله علیها

ولادت حضرت فاطمه (س)

حضرت فاطمه (س) در روز جمعه 20 جمادی الاخر سال دوم یا پنجم بعثت به دنیا آمد.

روزی جبرئیل بر پیامبر (ص) نازل شد و ندا کرد که خداوند امر می فرماید چهل شبانه روز از خدیجه دوری اختیار کن. پس پیامبر چهل روز به خانه خدیجه نرفت شب تا صبح عبادت می کرد و روزها روزه می گرفت. بعد از چهل روز، جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمد (ص) خداوند می فرماید که مهیا شو برای تحفه و کرامت من. میکائیل نازل شد و طبقی آورد و گفت پروردگار می فرماید امشب بر این طعام افطار کن.

حضرت علی (ع) گفت: هر شب چون هنگام افطار می شد پیامبر (ص) مرا امر می کرد که در را می گشودم تا هر که خواهد بیاید و با آن حضرت افطار کند، در شب چهلم فرمود که بر در خانه بنشین و مگذار کسی داخل شود که این طعام بر غیر من حرام است. جبرئیل گفت: ای محمد (ص) باید که الحال به منزل خدیجه روی و با او مضاجعت نمایی که حق تعالی می خواهد در این شب از نسل تو ذریه ای طیبه خلق نماید. پیامبر (ص) نیز چنین کرد و خدیجه (س) گفت: نور فاطمه را در شکم خود یافتم.

فاطمه (س)

روزی پیامبر (ص) داخل منزل شد، شنید که خدیجه با شخصی سخن می گوید و کسی را نزد او ندید، فرمود: ای خدیجه با که سخن می گویی؟ خدیجه گفت: فرزندی که در شکم من است با من سخن می گوید و مونس من است.

خدیجه چون درد زاییدن را احساس کرد، کسی را به سوی زنان قریش فرستاد که نزد او حاضر شوند. ایشان در جواب او پیام فرستادند که فرمان ما نبردی و قبول قول ما نکردی و زن یتیم ابوطالب شدی که فقیر است و مالی ندارد ما به این سبب به خانه تو نمی آییم و متوجه امور تو نمی شویم. خدیجه چون پیغام ایشان را شنید بسیار اندوهناک گردید، در این حالت ناگاه دید که چهار زن گندم گون بلند بالا نزد او حاضر شدند، خدیجه از دیدن ایشان بترسید، یکی از ایشان گفت که مترس ما رسولان پروردگاریم به سوی تو تا در این حالت به تو کمک کنیم، من ساره همسر ابراهیم (ع)، دومی آسیه زن فرعون، سوم مریم دختر عمران و چهارم کلثم خواهر موسی (ع) هستیم.

حضرت فاطمه (س) پاک و پاکیزه فرود آمد و نور او ساطع گردید به مرتبه ای که خانه های مکه را روشن گردانید، جناب فاطمه را با آب کوثر شست و شو دادند و در جامه سفیدی پیچیدند. فاطمه (س) بر هر یک از آن زنان سلام کرد و هر یک را به نام ایشان خواند پس آن زنان شادی کردند و حوریان بهشت خندان شدند. در آسمان نور روشنی هویدا شد که پیشتر چنان نوری مشاهده نکرده بودند. خدیجه شاد و خوشحال، فرزند را گرفت و پستان خود را در دهان او گذاشت.

اسامی و القاب شریفه حضرت فاطمه (س)

حضرت صادق (ص) فرموده که فاطمه (س) را نه نام نزد حق تعالی است: 1- فاطمه (یعنی بریده شده از بدی ها)، 2- صدیقه (یعنی معصوم)، 3- مبارکه (یعنی صاحب برکت در علم، فضل، کمالات، معجزات و اولاد کرام)، 4- طاهره (یعنی پاکیزه از صفات نقص)، 5- زکیه (یعنی نمو کننده در کمالات و خیرات)، 6- راضیه (یعنی راضی به قضای حق تعالی)، 7- مرضیه (یعنی پسندیده خدا و دوستان خدا)، 8- محدثه (یعنی فرشته با او سخن می گفت)، 9- زهرا (یعنی نورانی به نور صوری و معنوی).

حضرت رسول خدا فرمود: فاطمه پاره ی تن من است هر که او را شاد گرداند مرا شاد گردانیده است و هر که او را آزرده کند مرا آزرده است. فاطمه عزیزترین مردم است نزد من.

شیخ طوسی از عایشه روایت کرده که می گفت: ندیدم احدی را که در گفتار و سخن شبیه تر باشد از فاطمه به رسول خدا (ص)، چون فاطمه به نزد آن حضرت می آمد او را مرحبا می گفت و دست های او را می بوسید و در جای خود می نشاند و چون حضرت به خانه فاطمه می رفت، بر می خاست و استقبال آن حضرت می کرد.

از حضرت امام محمد باقر (ص) روایت شده که حضرت رسالت (ص) مقرر فرمود که هر چه خدمت بیرون در باشد از آب و هیزم و امثال این ها، حضرت امیرالمؤمنین (ع) به جا آورد و هر چه خدمت اندرون خانه باشد از آسیاب کردن نان و پختن طعام و جارو کردن، با حضرت فاطمه (س) باشد.

سید فضل الله راوندی در کتاب نوادر روایت کرده که روزی حضرت رسول (ص) به اصحاب خود فرمود: در چه حالی زن به خدا نزدیک تر است؟ اصحاب جواب نتوانستند، چون فاطمه (س) این مطلب را شنید عرض کرد که نزدیک ترین حالات زن به خدا آن است که ملازم خانه خود باشد و بیرون از خانه نشود. حضرت فرمود: فاطمه پاره ی تن من است.

برکاتی که از آن بی بی به ما رسیده است، تسبیح معروف آن حضرت است که احادیث در فضیلت آن بسیار است مثلا فرموده اند هر که مداومت کند به تسبیح حضرت فاطمه (س)، شقی و بد عاقبت نمی شود. 34 مرتبه الله اکبر، 33 مرتبه الحمدالله، 33 مرتبه سبحان الله که مجموع 100 می شود.

فرزندان حضرت فاطمه (س)

آن حضرت را 4 اولاد بوده: امام حسن، امام حسین، زینب کبری و زینب صغری (که کنیه او ام کلثوم است) سلام الله علیهم اجمعین و فرزندی که حامله بوده که پیغمبر (ص) او را محسن نامیده بود و بعد از رسول خدا (ص)، آن طفل را سقط فرمود.

وصیت های حضرت فاطمه (س)

فاطمه (س) به امیرالمؤمنین (ع) چند وصیت کرد: اول بعد از من “امامه” را به عقد خود در آور زیرا که مردان را چاره ای از زن گرفتن نیست، او برای فرزندان من، مثل من است.

دوم برای من نعشی قرار ده زیرا ملائکه را دیدم که صورت نعش برای من ساختند. حضرت فرمود که وصف آن برای من بیان کن پس وصف آن را بیان کرد و امیرالمؤمنین از برای او درست کرد.

سوم نگذاری بر جنازه من حاضر شوند یکی از آن هایی که بر من ستم کردند و حق مرا گرفتند، چرا که ایشان دشمن من و دشمن رسول خدا (ص) هستند.

چهارم نگذاری احدی از دشمنان و اتباع ایشان بر من نماز گزارند.

پنجم مرا در شب دفن کن، در وقتی که دیده ها در خواب باشد.

وفات حضرت فاطمه (س)

در روز وفات آن حضرت اختلاف بسیار است و گویا صحیح تر، روز سوم جمادی الاخر است.

ابن بابونه به سند معتبر روایت کرده است که بکائون یعنی بسیار گریه کنندگان 5 نفر بودند: آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه بنت محمد و علی بن الحسین.

آدم (ع) در مفارقت بهشت، آن قدر گریست که به صورت او اثر گریه مانند دو نهر مانده بود. یعقوب (ع) بر مفارقت یوسف آن قدر گریست که نابینا شد. یوسف (ع) در مفارقت یعقوب گریست تا آن که اهل زندانی که یوسف در آن جا محبوس بود از گریه او متأذی شدند و به او گفتند که یا در شب گریه کن و در روز ساکت باش تا ما آرام بگیریم یا در روز گریه کن و در شب ساکت باش. علی بن الحسین (ع) بر مصیبت پدر خود 20 سال و برخی گفته اند 40 سال گریست، هرگز طعام نزد او نگذاشتند که گریه نکند و هرگز آبی نیاشامید که نگرید و امام سجاد (ع) فرمود: همانا من هرگز به یاد نمی آورم شهادت فرزندان فاطمه را مگر آن که گریه در گلوی من می گیرد.

اما فاطمه (س) آن قدر بر وفات رسول خدا (ص) گریست که اهل مدینه از گریه او متأذی شدند پس آن حضرت به مقبره شهدای احد می رفت و آن چه می خواست می گریست. فاطمه (س) بعد از پدرش 95 روز و به روایت دیگری 75 روز زنده بود.

چون وفات حضرت فاطمه (س) نزدیک شد، اسماء بنت عمیس را فرمود آبی بیاور که من وضو بسازم پس وضو ساخت، بوی خوش طلبید و خود را خوشبو گردانید و جامه های نو پوشید و فرمود: جبرئیل در وقت وفات پدرم 40 درهم کافور از بهشت آورد، حضرت آن را 3 قسمت کرد یک حصه برای خود گذاشت و یکی برای من و دیگری را برای علی (ع)، آن کافور را بیاور که مرا به آن حنوط کنند. کافور را نزدیک سر من بگذار پس پای خود را به قبله کرد و خوابید و جامه بر روی خود کشید و فرمود ای اسماء ساعتی صبر کن بعد از آن مرا بخوان اگر جواب نگویم علی (ع) را طلب کن، بدان که من به پدر خود ملحق شده ام.

اسماء نیز چنین کرد و چون صدایی نشنید متوجه وفات آن حضرت شد. پس بر روی آن حضرت افتاد و او را بوسید و می گفت چون به خدمت رسول (ص) رسیدی سلام اسماء را به آن حضرت برسان در این حال امام حسن و حسین (ع) از در درآمدند و گفتند: ای اسماء مادر ما در این وقت چرا به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته بلکه به رحمت رب الارباب واصل گردیده است.

امام حسن (ع) خود را بر روی آن حضرت افکند و روی انورش را بوسید و می گفت ای مادر با من سخن بگو پیش از آن که روحم از بدن مفارقت کند و حضرت امام حسین (ع) بر روی پایش افتاد و می بوسید آن را و می گفت ای مادر منم فرزند تو حسین با من سخن بگو پیش از آن که دلم شکافته شود و از دنیا مفارقت کنم.

اسماء گفت: ای دو جگر گوشه رسول خدا، بروید و پدر بزرگوار خود را خبر کنید. پس ایشان بیرون رفتند، نزدیک مسجد که رسیدند صدا به گریه بلند کردند. پس صحابه به استقبال ایشان دویدند، گفتند سبب گریه شما چیست؟ گفتند مادر ما از دنیا مفارقت کرده، چون امیرالمؤمنین این خبر وحشت انگیز را شنید بر روی در افتاد و غش کرد. پس آب بر آن حضرت ریختند تا به حال آمد و می فرمود: بعد از تو خود را به که تسلی بدهم.

چون خبر وفات حضرت فاطمه (س) در مدینه منتشر شد، مردان و زنان همه گریان شدند در مصیبت آن حضرت و شیون از خانه های مدینه بلند شد، همه به سوی خانه آن حضرت دویدند. نزدیک بود از صدای شیون ایشان مدینه به لرزه در آید. امیرالمؤمنین نشسته بود و حسنین در پیش او نشسته بودند و می گریستند و مردم از گریه ایشان می گریستند.

ابوذر بیرون آمد و گفت دفن جنازه به تأخیر افتاد و مردم متفرق شدند. چون پاسی از شب گذشت و دیده ها به خواب رفت جنازه را بیرون آوردند. حضرت امیرالمؤمنین، حسن، حسین (ع)، عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان، بریده و گروهی از بنی هاشم و خواص آن حضرت بر فاطمه (س) نماز گزاردند و در همان شب او را دفن کردند.

حضرت امیرالمؤمنین بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر حضرت کدام است. به روایت دیگر قبر آن حضرت را با زمین هموار کرد که علامت قبر معلوم نباشد. این ها برای آن بود که عین موضع قبر آن حضرت را ندانند و بر قبر او نماز نگزارند و خیال نبش قبر آن حضرت را به خاطر نگذرانند.

سمیه مظفری

برگرفته از کتاب منتهی الآمال مرحوم حاج شیخ عباس قمی به کوشش آیت الله رضا استادی.

مطالب مرتبط:

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها:



 

در یاد بگیر دات کام مشترک شوید و آخرین مطالب را در ایمیل خود دریافت نمایید

نظر شما چیست؟

پرسش های خود را در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنید

محدودیت زمانی مجاز به پایان رسید. لطفا کد امنیتی را دوباره تکمیل کنید.




بستن تبلیغات

تبلیغات اینترنتی در یاد بگیر دات کام



صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید