• ارسال کننده: میترا نامجو
  • تاریخ انتشار: 2017 / 08 / 31

زندگی نامه حضرت ابراهیم (ع) و عید قربان

امام صادق(ع) در روایتی می فرمایند: محل تولد حضرت ابراهیم (ع) و پدرش یکی از روستاهای اطراف کوفه بنام «کوثا» بود، مادران ابراهیم و لوط، خواهر یکدیگر بودند و پدر آنها آحج نام داشت وی از جمله پیامبرانی بود که صاحب شریعت نبوده و فرشته وحی را ملاقات کرده بود.

آزر پدر ابراهیم (ع) یکی از منجمان درگاه نمرود بود. روزی آزر به نمرود گفت: من با توجه به حساب فلکی و حالات نجوم حدس می زنم که شخصی به زودی پا به عرصه وجود خواهد گذارد و آئین تو را منسوخ خواهد کرد. او در همین سرزمین به دنیا خواهد آمد، اما تا زمان ولادت او هنوز مدتی باقیست ، نمرود نیز دستور داد تا میان زنان و مردان جدائی اندازند، از طرفی مادر ابراهیم (ع) مطابق رسم متداول آن زمان برای گذراندن روزهای پایانی وضع حمل به غاری پناه جست و بعد از زایمان، کودک خود را در پارچه ای پیچانده و درب غار را برای احتیاط با سنگی مسدود نمود، خداوند نیز با قدرت لایزال خویش از سر انگشتان ابراهیم شیری فراوان برای تغذیه آن کودک فراهم آورد.

مادر ابراهیم گهگاهی برای سرکشی به نزد فرزندش می آمد. روزها می گذشت و ابراهیم تا سن 13 سالگی خود را در آن غار سپری کرد. روزی ابراهیم از مادرش خواست تا او را به همراه خویش به بیرون از غار ببرد. اما مادرش از خطراتی که در کمین او نشسته است وی را آگاه ساخت ابراهیم بعد از رفتن مادرش در حالیکه شب همه جا را فراگرفته بود بسوی آسمان خیره گشت که ناگه چشمش به ستاره زهره افتاد و گفت « هذا ربی» اما هنگامی که زهره ناپدید گشت ابراهیم با خود گفت: نه این نمی تواند پروردگار من باشد چرا که افول نموده است «لا احب الافلین» او نگاهش را به طرف مشرق گردانیده و شاهد طلوع ماه شده و با خود گفت:

این حتما پروردگار منست چرا که بزرگتر و زیباتر است اما هنگامی که زوال آن را مشاهده نمود چنین گفت: «لئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الظالمین» به هنگتم روز چهره ابراهیم بر خورشید درخشنده افتاد اما آنهم با تمام زیبائی نتوانست گمشده ابراهیم (ع) را به سراپرده قلبش رهنمون گردد، پی آمد این اتفاقات بود که خداوند ملکوت آسمانها و زمین را در برابر دیدگان ابراهیم (ع) قرار داد و او بر عرش خداوند نظر افکند.سپس ابراهیم به میان خانواده خویش بازگشت.

زندگی نامه حضرت ابراهیم و عید قربان

آزر که از وجود او آگاه گشته بود با تعجب از همسرش پرسید: چگونه این کودک توانسته است از دست مامورین نمرود جان سالم بدر برد؟ اگر چنانچه او بر وجود ابراهیم آگاه شود تحقیقاٌ از شوکت و منزلت ما در نزد او خواهد کاست. آزر در آن زمان وزیر نمرود و خزانه دار و فراهم آورنده بتان دربار و مردم بود. او بتهای تراشیده شده را توسط فرزندش به فروش می رسانید. آزر هنگامی که به ابراهیم خیره می گشت محبتش نسبت به او افزون تر می شد و همسرش به او قول داده بود در صورتی که اسرار آنها نزد نمرود فاش گردد خود او را به بیان دلایل زنده ماندن ابراهیم و اقامه دعوی بپردازد.

در روایات آمده است هرگاه بتی رابه ابراهیم می سپرد تا بسان برادرانش آن را به فروش رساند او آن بتهای تراشیده شده را با طنابی بر روی زمین می کشید و گاه آنها را درون آبها غرق می نمود.

امام صادق (ع) می فرمایند: ابراهیم خلیل در روز اول ذی حجة متولد گشت. مشهور است که روزی نمرود و اطرافیانش برای برپائی جشنی به خارج از شهر رفتند و ابراهیم (ع) را که تمایلی به همراهی با آنها نداشت به نگهبانی از بتکده ها گماردند.

در غیاب آنها ابراهیم غذایی را برای بتها آماده کرده و به داخل محل نگهداری آنها انتقال داد. او خطاب به یکایک آنها می گفت: بخورید و با من به صحبت نشینید.

اما هنگامی که جوابی از آنها نمی شنید با تبر دست و پای بتها را قطع می نمود و نهایتا آن تبر را بر گردن بت بزرگ آویزان نمود.

هنگامی که نمرود و همراهانش از گردش خارج از شهر بازگشتند با بتان درهم شکسته مواجه گشته و گفتند: « من فعل هذا بالهتنا انه لمن الظالمین» توسط مامورین، نمرود به وجود ابراهیم آگاه گشت و سپس آزر را برای استنطاق به دربار فراخواند و خطاب به او گفت: تو به ما خیانت ورزیدی حال چه پاسخی برای بیان اشتباه خویش داری. آزر به نمرود گفت: من از وجود او اطلاعی نداشتم بلکه این همسر منست که می تواند پاسخگوی کرده خویش باشد. چیزی نگذشته که مادر ابراهیم (ع) در دربار نمرود حاضر گشت او در پاسخ نمرود با زیرکی فراوان به توجیه عمل خویش پرداخت:

قصد من از اختفای ابراهیم مصالح کشور بوده است چرا که اگر قرار بود تمام مردان سرزمین تو از بین بروند چیزی نخواهد گذشت که نسل انسانها متلاشی شود من با این کار خواستم گره ای از مشکلات گشوده باشم.

بدین ترتیب با تدبیر همسر آزر، نمرود از کشتن بقیه نوزادان چشم پوشی کرد.

سپس نمرود ابراهیم را به سوختن در آتش محکوم کرد. بهرحال روز موعود سررسید و نمرود بر نقطه ای بلند و مشرف بر آتش نظاره گر نحوه مجازات ابراهیم بود. شعله های آتش آنقدر زبانه می کشید که پرندگان در فاصله یک فرسخی را می سوزاند. و به همین خاطر منجنیقی  برای پرتاب ابراهیم در آتش ساخته شد، پدر ابراهیم بر سر و روی خود می زد و از او درخواست می کرد تا به سوی نمرود بازگردد در این لحظه زمین به سخن درآمد و گفت:

بارخدایا بر روی زمین غیر از ابراهیم کسی وجود ندارد که ترا به یگانگی بخواند پس چگونه اجازه می دهی تا جسم او را اسیر شعله های آتش گردد. ملائکه آسمان نیز با زمین هم ناله گشتند. خداوند تعالی خطاب به آنها فرمود: اگر بنده ام مرا بخواند حتما او را کفایت خواهم کرد و در وقت ضرورت دست او را خواهم گرفت ابراهیم نیز از خداوند بوسیله سوره اخلاص کمک طلبید و گفت: « یا الله یا واحد یا صمد یا من لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد نجّنی من النار برحمتک»

در این لحظه جبرئیل بر ابراهیم (ع) وارد گشت و گفت: آیا حاجتی داری؟ و ابراهیم در پاسخ فرمودند: از تو خیر، اما از خداوند بلی.سپس جبرئیل بدو یک حلقه انگشتری هدیه کرد بر نگین آن جملاتی نقش بسته بود.

آنگاه خداوند بر آتش، وحی فرستاد که «کونی برداً» آتش آنقدر سرد شد که دندانهای ابراهیم از سرما به یکدیگر می خورد تا آنکه این آیه نازل شد «سلاماً علی ابراهیم» و جبرئیل از عرش پائین آمده و با ابراهیم (ع) در میان باغی زیبا مشغول گفتگو گشت، نمرود که معجزه الهی را به چشم می دید خطاب به حاضرین گفت هر کس که در پی خدایی می باشد تحقیقاً می بایست خدای ابراهیم را اطاعت نماید.

ابراهیم (ع) با ساره دختر خاله خود ازدواج نمود. مدتها گذشت و ابراهیم (ع) از ساره صاحب فرزندی نگشت. تا آنکه با توافق طرفین هاجر به ازدواج وی درآمد، ثمره این ازدواج فرزند شایسته ای بود به نام اسماعیل.

امام صادق (ع) می فرمایند: روزی «ساره» به ابراهیم گفت: تو خلیل پروردگاری و دعاهایت به استجابت می رسد. اینک که به سن پیری پای نهاده ای بهتر است از خداوند بخواهی تا به ما فرزندی را عنایت فرماید. خداوند نیز به ابراهیم بشارت داد که بزودی او را صاحب فرزندی خواهد کرد. ساره بعد از سه سال پسری به دنیا آورد به نام اسحاق.

و بعد از چندین سال اسماعیل آنقدر رشد نمود که بتواند در امور خویش دخل و تصرف نماید و پدرش را یاری دهد. او در آنروز 13 سال بیشتر نداشت.

در تفسیر علی بن ابراهیم ضمن حدیثی مفصل از امام صادق (ع) اینگونه روایت گشته است: هنگامی که ابراهیم در اطاعت فرمان الهی به ذبح اسماعیل می پرداخت پیرمردی که از آن منطقه می گذشت خلیل الرحمان را بخاطر قربانی کردن فرزندی که حتی لحظه ای خداوند را معصیت نکرده مورد سرزنش و عتاب قرار داد و به او گفت: این ابلیس است که ترا به این کار وا داشته است چرا که اگر تو به چنین کاری اقدام ورزی چیزی نخواهد گذشت که پدران بمانند تو فرزندان خویش را قربانی امیال شیطانی خویش گردانند. آنگاه پیرمرد به نزد اسماعیل آمده و نظر او را جویا شد و چون پدر و پسر هر دو بر فرمان الهی گردن نهاده بودند ابراهیم تصمیم گرفت که دستور خداوند را به اجرا گذارد. در این لحظه اسماعیل رو به پدر کرده و گفت: پدر جان چهره مرا با دستمالی بپوشان و دست و پایم را محکم نما، ابراهیم سر خویش را بطرف آسمان گرفت و او را به پهلو خوابانده و کارد را بر گلویش نهاد. اما در لحظه ای که می خواست کارد را بر گلوی اسماعیل کشد ناگاه جبرئیل طرف تیز چاقو را برگردانده و به جای اسماعیل قوچی بهشتی را زیر دست ابراهیم قرار داد. ناگهان صدایی از طرف مسجد خیف به گوش ابراهیم طنین انداز شد که ای ابراهیم رویای صادقانه تو اینک تحقق یافت.

این گونه بود که روز دهم ذی حجه، این روز بزرگ و مبارک، به نام عید قربان نامیده شد.

حاجیان در این روز پس از به پایان رساندن مناسک حج، حیوانی (گوسفند، گاو یا شتر) را ذبح می‌کنند و پس از قربانی آنچه بر آنان در حال احرام، حرام شده بود – مانند نگاه کردن در آینه، گرفتن ناخن و شانه زدن مو -، حلال می‌گردد و با توجه به اینکه حج، یکی از عبادتهای بسیار مهم در اسلام است، توانایی به انجام رساندن آن نیز برای هر مسلمانی بسیار شادی آور است، در نتیجه، روزی که پس از انجام وظایف سنگین حج، به عنوان جایزه الهی و اتمام احرام پیش می‌آید را عید می‌دانند.

همچنین در روایت‌های مکرری نقل شده که در روز عید قربان، قربانی کنید تا گرسنگان و بیچارگان نیز به خوراک برسند.

ابراهیم (ع) در شهر شام قبض روح شد و اسماعیل (ع) نیز بعد از او در سن یکصد و سی سالگی دنیا را وداع گفته و در حجر اسماعیل در کنار مادرش مدفون گشت.

تنظیم: میترا نامجو

برگرفته از کتاب قصص الانبیاء، آیت الله سید نعمت الله جزایری ترجمه: یوسف عزیزی، انتشارات هاد

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها:



نظر شما چیست؟

پرسش های خود را در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنید

لطفا جای خالی را پر کنید







صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید