• ارسال کننده: میترا نامجو
  • تاریخ انتشار: 2017 / 12 / 05

کودکی، ازدواج، بعثت حضرت محمد(ص) و مسلمانان اول

کودکی حضرت محمد(ص)

محمد بن عبدالله (ص) یک رنجبر به معنای واقعی بود. در بین مشاهیری که در دوره طفولیت و آغاز جوانی رنج برده اند هیچکس را نمی توان یافت که به اندازه پیغمبر اسلام در کودکی و جوانی رنج برده باشد.

من تصور می کنم یکی از علل این که در قرآن به دفعات توصیه شده نسبت به یتیمان و مساکین ترحم نمایند و از آنها دستگیری کنند همین بود که محمد بن عبدالله (ص) دوره کودکی را با یتیمی گذرانید و در آغاز جوانی بسیار بی بضاعت بود.

کودکی، ازدواج، بعثت حضرت محمد(ص) و مسلمانان اول

وقتی پیغمبر مسلمین چشم بدنیا گشود پدرش از دار دنیا رحلت کرده بود و با اینکه محمد (ص) از طایفه قریش بشمار می آمد و طایفه مزبور در مکه احترام داشتند مادر محمد (ص) مجبور شد که به مدینه نزد خویشاوندان خود برود که شاید بتواند فرزندش را در آنجا و با کمک خویشاوندان بزرگ نماید زیرا بعد از

 مرگ عبدالله پدر محمد آن طفل یتیم و مادرش، از مال دنیا هیچ نداشتند.

خویشاوندان (آمنه) بعد از ورود او و پسرش، به بیوه جوان مرحوم عبدالله کمک کردند ولی افسوس که اندکی بعد از ورود به مدینه مادر محمد (ص) بیمار شد و فوت کرد.

محمد که از پدرو مادر هر دو یتیم شده بود، پدربزرگی به اسم عبدالمطلب داشت که در مکه بسر میبرد و پیرمردی بود یکصد و هشت ساله و خویشاوندان (آمنه) طفل را نزد پدربزرگش فرستادند.

ولی افسوس که عبدالمطلب هم دو سال بعد در سن یکصد و ده سالگی جهان را وداع گفت و باز هم محمد (ص) تنها ماند.

در آن موقع از سن پیغمبر اسلام هشت سال می گذشت و عموی او ابوطالب عهده دار سرپرستی وی گردید.

ابوطالب مردی شریف بود ولی بضاعت نداشت و میباید عده ای کثیر از خانواده خود را اعاشه نماید.

پیغمبر اسلام از سن هشت سالگی، مجبور شد که برای تحصیل یک قرص نان و چند خرما و یک جامه و یک پای افزار، در صحرا، گله بچراند. او هر بامداد از شهر خارج می شد و تا شب به تنهائی در صحرا، بسر میبرد و نظر به آسمان نامحدود و افق وسیع دشت می دوخت و قبل از اینکه آفتاب غروب کند

 گله را به آبادی برمیگرداند و شب به منزل عمویش عبدالمطلب میرفت و میخوابید.

ازدواج محمد (ص)

یکی از بازرگانان  مکه زنی به اسم خدیجه بود که چهل ساله بود و محمد (ص) جوانی بیست و پنج ساله. خدیجه در صدد برآمد که از محمد دعوت نماید که وارد خدمت او شود و با کاروانهای بازرگانی وی به مسافرت برود. محمد با عمویش مشورت کرد و ابوطالب گفت: خدیجه زنی است ثروتمند و می تواند مزد خوبی به تو بدهد و من عقیده دارم پیشنهادش را بپذیری.

تا آن تاریخ خدیجه دو شوهر کرده بود و پسری داشت موسوم به هند و دختری به اسم هنده.

محمد با کاروان خدیجه که سرپرستی آن را بر عهده داشت حرکت کرد و وارد سوریه شد تا اینکه به بصرا رسید.

بعد از اینکه از سفر سوریه مراجعه کرد خدیجه یک شتر نر را به عنوان مزد آن مسافرت به او بخشید. خدیجه از خدمت محمد راضی گردید و باز او را با کاروان خود به سفر فرستاد. بعد از مراجعت از سفر دوم، خدیجه از محمد درخواست ازدواج کرد. محمد (ص) پیشنهاد ازدواج را پذیرفت و پانصد درهم مهر خدیجه کرد که در آن زمان حتی نمی توانستند با آن مبلغ دو شتر خریداری نمایند.

خدیجه برای محمد (ص) سه پسر زائید و پیغمبر اسلام نام اولین پسر خود قاسم را به عنوان کنیه روی خود نهاد و او را ابوالقاسم خواندند.

قاسم در خردسالی زندگی را بدرود گفت و دو پسر دیگر محمد که از خدیجه بوجود آمدند نیز در خردسالی زندگی را وداع گفتند.

خدیجه برای محمد (ص) چهار دختر زائید که نام آنها عبارت است از رقیه، زینب، ام کلثوم، فاطمه.

سه دختر اول دارای فرزند نشدند و فقط فاطمه دارای اولاد گردید.

عادت محمد (ص) این بود که هر سال در ماه رمضان به غار حرا می رفت و علت اینکه ماه رمضان را برای این کار انتخاب می کرد این بود که اعراب عقیده داشتند که در ماه رمضن شبی است به اسم شب قدر و در آن شب هر چه انسان بخواهد میسر می شود زیرا در شب قدر هر اعجازی ممکن الوقوع است.

بعثت محمد (ص)

یکشب، محمد(ص) در غار حرا خود را در بالا پوش خود پیچیده، دراز کشیده بود و حالی داشت حد فاصل بین خواب و بیداری.
در آن موقع شخصی او را از خواب بیدار کرد و طبق نوشته کتاب (ابن هشام) پارچه ای به او نشان داد.
(ابن هشام) می گوید آن پارچه ابریشمین بود و روی آن کلماتی با خط زرین دیده میشد و از شخصی که محمد (ص) از خواب بیدارکرد نور ساطع می گردید.
پس از اینکه محمد (ص) از خواب بیدار شد آن شخص پارچه ابریشمین را به او نشان داد و گفت: «اقرأ» یعنی بخوان.
محمد(ص) گفت من نمی توانم بخوانم.
آن شخص دست را روی شانه محمد (ص) نهاد و مرتبه ای دیگر به او گفت: «اقرأ.»
(طبری) از قول محمد (ص) که برای خدیجه نقل کرده میگوید:
«بعد از اینکه آن شخص رفت من ایستادم ولی زانوهایم سست بود بطوری که نتوانستم مدتی بایستم و دو زانو را بر زمین زدم و چندی به همان حال ماندم و سپس در زانوهایم قوت پیدا شد و توانستم برخیزم و از غار خارج شوم و راه خانه را پیش بگیرم ولی شانه هایم می لرزید و هنوز نیمی از کوه را طی نکرده بودم که صدائی بگوشم رسید که گفت یا محمد تو رسول الله هستی و من جبرئیل میباشم.
«صدا از آسمان می آمد و من سر را بلند کردم و دیدم شخصی که رخسار انسان را دارد در آسمان ایستاده و آن شخص دوباره گفت: یا محمد تو رسول الله هستی و من جبرئیل میباشم.»

مسلمانان اول

اول شخصی که به پیامبر ایمان آورد زوجه اش (خدیجه) بود و بعد از او پسر عمویش علی بن ابیطالب که محمد (ص) او را چون فرزند خود می دانست به پیغمبر اسلام ایمان آورد.

مسلمان سوم (از حیث ردیف ایمان آوردن) زید_غلام محمد است که گفتیم رسول الله او را آزاد کرد و آن غلام آزاد شده حاضر نشد که نزد پدر و مادر خود برود و گفت که محمد (ص) برتر از والدین خود می داند.

بعد از اینکه خدیجه و علی و زید به محمد (ص) ایمان آورده اند دیگر کسی حاضر نشد که دین اسلام را بپذیرد.

مدت سه سال از سال 610 تا سال 613 میلادی شماره مسلمین غیر از خود محمد همین سه نفر بودند.

در آن سال (ابوبکر) هم مسلمان شد و شماره مسلمین به چهار نفر رسید.

بعد از اینکه (ابوبکر) مسلمان شد دارای دختری گردید که نامش را عایشه گذاشتند و عایشه اولین کسی است که با دین اسلام قدم به جهان گذاشت زیرا پدرش مسلمان بود.

محمد (ص) بعد از این که حمزه سومین پسر عبدالمطلب، و عباس چهارمین پسر او را از نظر گذرانید این نتیجه را بدست آورد که ابوطالب مردی است سالخورده و ضعیف و (ابولهب) مردی است بازرگان و حمزه مردی است ورزشکار و عباس مردی است رباخوار و هیچ یک از آنها شخصی نیستند که نسبت به مذهب علاقه واقعی داشته باشند و علاقه مذهبی آنها وابسته به سود مادی است.

محمد (ص) میدانست هیچ یک از آنها حاضر برای شنیدن کلام حق نیستند ولی نمی توانست از اطاعت امر خداوند سرپیچی نماید. آیه 212 سوره شعراء: از خویشاوندان خود که به تو نزدیکتر هستند دعوت کن که دین اسلام را بپذیرند.

محمد (ص) که می دید نفس گرم او در روح خویشاوندان نزدیکش موثر واقع نخواهد گردید به فکر فرورفت و طوری اندوهگین شد که در بستر بیماری افتاد. عموهایش بوی اندرز دادند که خوب است عده ای دیگر از خویشاوندان خود را که می داند آماده برای پذیرفتن دین جدید هستند دعوت نماید تا اینکه دین تازه را بپذیرند.

ولی محمد (ص) می گفت که خداوند به من امر کرده که از خویشاوندان نزدیک خود دعوت کنم که بدین حق بپیوندند و من نمی توانم از امر خدا سرپیچی کنم. عاقبت محمد تصمیم گرفت که چهل نفر از خویشاوندان نزدیک خود که به طریق اولی چهار پسر عبدالمطلب جزو آنها بودند دعوت کند که به خانه او بیایند و طعام صرف نمایند.

در آن میهمانی علی (ع) عهده دار پذیرائی از میهمانان شد زیرا محمد (ص) علی بن ابوطالب را چون پسر خود می دانست و بطوری که روایت می کنند چگونگی آن میهمانی از این قرار بوده است:

علی بن ابیطالب مقداری طعام آورد و مقابل میهمانان نهاد و محمد (ص) به آنها گفت بنام خداوند مشغول صرف غذا شوید.

آنچه مقابل میهمانان گذاشتند زیاد نبود ولی هر قدر آنرا میخوردند تمام نمی شد و با اینکه همه سیر شدند باز مقداری از آن طعام باقی ماند.

آنگاه محمد (ص) گفت برای تشنگی میهمانان آب بیاورند و علی (ع) یک ظرف آب آورد.

آب آن ظرف، فقط برای رفع تشنگی یک نفر کافی بود ولی بعد از اینکه میهمان اول رفع تشنگی کرد در میزان آب آن ظرف تغییر حاصل نشد بطوری که همه رفع عطش کردند و هنوز در آن ظرف مقداری آب وجود داشت. حضار از این وقایع خیلی حیرت کردند و (ابولهب) گفت محمد ما را محسور کرده است.

آنگاه میهمانان از جا برخاستند و رفتند بدون اینکه فرصتی بدست آورده باشد که بتواند با آنها راجع به خداوند صحبت کند.

یکروز که محمد (ص) و خدیجه در منزل بودند مشاهده کردند که دختران آنها که همسران پسران (ابولهب) به شمار می آمدند با وسائل زندگی خود آمده اند و به والدین گفتند که شوهرانمان ما را طلاق داده اند و به ما گفتند به خانه پدر خود بر گردید.

(خدیجه) از دختران پرسید برای چه شما را طلاق دادند؟

دختران گفتند که شوهرهای ما بر حسب توصیه (ابولهب) و زوجه اش (جمیله) ما را طلاق دادند، زیرا آنها به شوهران ما گفتند شایسته نیست که پسران (ابولهب) زنهائی چون دختران محمد (ص) داشته باشند برای اینکه امروز محمد مورد نفرت همه است و پیوند با خانواده مردی این چنین، در مکه ننگ آور می باشد.

خدیجه از این واقعه متاثر شد ولی محمد (ص) او را دلداری داد.

برگرفته از کتابمحمد، پیغمبری که باید از نو شناخت “، نویسنده: کنستان ویرژیل گئورگیو، مترجم: ذبیح الله منصوری، از انتشارات نگارستان کتاب می باشد.

تنظیم: میترا نامجو

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها:



 

در یاد بگیر دات کام مشترک شوید و آخرین مطالب را در ایمیل خود دریافت نمایید

نظر شما چیست؟

پرسش های خود را در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنید

محدودیت زمانی مجاز به پایان رسید. لطفا کد امنیتی را دوباره تکمیل کنید.




بستن تبلیغات

تبلیغات اینترنتی در یاد بگیر دات کام



صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید