درد ما را نيست
درمان الغياث
هجر ما را نيست
پايان الغياث
دين و دل بردند و
قصد جان کنند
الغياث از جور
خوبان الغياث
در بهای بوسهای
جانی طلب
میکنند اين
دلستانان الغياث
خون ما خوردند اين
کافردلان
ای مسلمانان چه
درمان الغياث
همچو حافظ روز و
شب بی خويشتن
گشتهام سوزان و گريان الغياث
|