آیا تصور شما واقعی است؟
نمای رنگین کمان شما
چند وقت پیش با دوستی صحبت می کردم که برای اولین بار
باردار شده بود. با هم درباره پدر و مادر بودن و مسئولیت های آن صحبت کردیم
و اینکه چگونه والدین ما در آن زمان ما را بزرگ کردند. و اگر ما به جای
آنها بودیم چه می کردیم چه کار هایی را مانند آنها انجام می دادیم و چه کار
هایی را به روشی متفاوت انجام می دادیم. او کمی نگران به نظر می رسید، عصبی
بود و دلواپس اینکه آیا مادر خوبی خواهد بود آیا از عهده این مسئولیت ها بر
خواهد آمد؟
به یاد دارم که به او گفتم تو به هر روشی که فرزندت را
بزرگ کنی او شاد و خوشحال خواهد بود (بله، اینها دقیقا حرف هایی است که به
او زدم.) منظورم این بود که شادی کودک بیشتر به برداشت و تفسیر او از زندگی
بر می گردد نه فقط شرایطی که در آن قرار دارد.
آیا تا به حال برای ما پیش نیامده که در شرایط مشابهی با
دیگران قرار بگیریم یک نتیجه از این رویداد بگیریم و آنرا برای دیگران هم
بسط دهیم ما از دید خودمان نتیجه گیری می کنیم و گمان می کنیم این نتیجه
گیری برای دیگران هم درست است ولی در حقیقت اینگونه نیست.
خوب با این تفاسیر چگونه می توان یک پدر یا مادر کامل و
بی عیب ونقص بود؟
من برای اینکه بهتر موضوع را برایش توضیح دهم داستانی را
تعریف کردم از روایات تونی رابینز. داستانی از دو کهنه سرباز جنگ ویتنام
بود که
همه دوستان و هم قطاران خود را در جنگ از دست داده بودند. هر دو در یک جنگ
جنگیده بودند هر دو شاهد جان دادن هم قطاران و هموطنان خود بودند هر دو
تجربه وحشتناک کشتن دیگران را داشتند. حتی بدون اینکه آنها را بشناسند. اما
اکنون پس از سالها که از جنگ می گذرد آن دو زندگی کاملا متفاوتی دارند. 30
سال از اتمام جنگ ویتنام گذشته بود یکی از آنها افسرده ، تنها و در معرض
خودکشی بود و دیگری شاد و حوشحال و در کمال سلامتی زندگی می کرد و با
خانواده و دوستانش به خوبی زندگی می کرد همیشه اطافش شلوغ بود و از زندگی خود لذت می برد.
پس تفاوت بین آنها در چیست؟
با توجه به تجربه آنها در جنگ خشن ویتنام یکی از آن دو
مرد فکر می کرد " نزدیک شدن به افراد و صمیمی شدن با آنها کار اشتباهی است چون روزی می رسد که همه
آنها را از دست می دهی!" بنابراین او در رنج و عذاب، ترس از نزدیک شدن به
افراد و از دست دادن آنها می گذراند. به جای اینکه با لذت محبت به دیگران
زندگی کند تا حد جنون خود را با خاطرات گذشته اذیت می کرد.
اما مرد دیگر فکر می کرد "زندگی گرانبهاست. من باید نهایت
استفاده را از فرصتی که دارم ببرم و هر لحظه آنرا ارزشمند می دانم"
بنابراین او قدر لحظه های زندگی خود را می دانست و برای آنچه که داشت خدا
را شاکر بود. او زندگی و عشق هر دو را داشت.
چه چیزی این تفاوت بزرگ را ایجاد می کند؟
همانطور که این مقاله را می نویسم به یاد یکی از اساتیدم
در دانشگاه کمبیریج به نام بید ورث افتادم او استاد ریاضی بود. به خاطر دارم
که او از آن رنگین کمان معروف صحبت کرد.
این صحبت ها مربوط می شود به 11 سال قبل در آمفی تاتر
دانشگاه بودیم در حالیکه اسلایدی را به ما نشان می داد حرفی زد که ملکه ذهن
من شد، " شما و دوستانتان شاید فکر کنید همه به یک رنگین کمان نگاه می
کنید، اما این طور نیست، هر کدام از شما رنگین کمان متفاوتی را می بینید."
البته در ورای این صحبت ها توضیحی علمی نهفته است. اما اکنون که به آن حرف
ها فکر می کنم گذشته از بحث طیف نور فکر می کنم از نظر روانشناسی هم این
حرف درست است که دو نفر ممکن است به یک
رنگین کمان نگاه کنند و در عین حال دو چیز متفاوت ببیند.
هیچ چیز معنا ندارد به غیر از معنایی که شما به آن می
دهید. شما برای معنایی که به رویداد های زندگی خود می دهید مسئول هستید.
اما سئوال اینجاست اگر در شرایط جنگ ویتنام بودید در شرایطی که هر لحظه از
میان درختان گلوله به سمت شما می آید در شرایطی که برای زنده ماندن باید
افرادی را بکشید که چهره آنها را می بینید و... آیا شما مانند آن کهنه سرباز اولی که زندگی را با غم،
رنج و ترس ادامه داد غمگین و افسرده می شدید؟ یا آیا مانند کهنه سرباز دوم که از جنگ درس
گرفت و با قدرت بیشتر زندگی کرد خواهید بود؟
اما مهم نیست تا کنون کدام راه را رفته اید، خبر خوب این
است که شما قدرت انتخاب دارید که به گذشته بازگردید و منبع درد و رنج خود
را شناسایی کنید و با دیدی جدید به آن نگاه کنید. معنای جدیدی خلق کنید.
دلیلی برای فعالیت و تلاش بیشتر بیابید دلیلی برای شادی بیابید مهم نیست
این دلیل چقدر کوچک یا بزرگ باشد مهم این است که شما را به فردی توانا
تبدیل می کند. و اگر شما پدر یا مادر هستید بزرگترین هدیه ای که می توانید
به فرزند خود بدهید این است که فرزندان خود را طوری پرورش دهید که توانا
باشند و برای زندگی خود و دیگران ارزش قایل باشند. به آنها کمک کنید مثبت
نگر باشند. و این همه میسر نخواهد شد مگر این که خودتان هم این گونه باشید.
به زندگی خود معنا بدهید تا به زندگی فرزندانتان معنا بدهید.
با فرزندانتان صحبت کنید از دیدگاه آنها آگاهی پیدا کنید.
ببینید آنها در رنگین کمان خود چه می بینند و سعی کنید مفهومی زیبا و خاص
از رنگین کمان به آنها نمایش دهید.
نوشته: چایو کی
ترجمه: علی یزدی مقدم
اين مقاله اختصاصاً
براي
ياد بگير دات كام تهيه شده است و استفاده
از آن فقط با ذكر نام نويسنده يا مترجم و نام ياد بگير دات كام همراه با
لينك آن مجاز است
اين مقاله
اختصاصاً براي ياد بگير دات كام تهيه شده است و استفاده از آن فقط با ذكر نام
نويسنده يا مترجم و نام ياد بگير دات كام همراه با لينك آن مجاز است
مطالب مرتبط:
|