تحقیقات اخیر نشان داده که برخی از عبارات رایج و به ظاهر مثبتی که برای کودکان استفاده می کنید واقعا مخرب هستند. با وجود نیت خوبی که دارید این عبارات تاییدی به کودکان می آموزد که به سیستم هدایت داخلی خودشان اعتماد نداشته باشند، این عبارات باعث فریب آن ها و سردرگمی شان برای انجام کارهای کوچک می شود و زمانی که کارها سخت تر می شود آن را رها می کنند.
در این مقاله لیستی از چیزهایی وجود دارد که در ارتباط با کودکان باید از دایره لغاتتان حذف کنید. همچنین جایگزین هایی ارائه شده است تا بتوانید این عبارات نادرست را با عبارات صحیح دیگر جایگزین کنید که در واقع موجب دلگرمی و تشویق انگیزه درونی و ارتباط بهتر کودکان با شما خواهد شد.
آفرین!
بزرگترین مشکل با این جمله این است که اغلب به طور مکرر گفته می شود و برای چیزهایی که کودکان واقعا تلاشی برای آن نکرده اند، این کلمه به کار می رود. این کار به کودکان می آموزد که هر چیزی “آفرین” دارد و کار خوبی است مخصوصا زمانی که پدر یا مادر آن را به کار می برند.
به جای آن سعی کنید عبارت “شما واقعا برای آن سخت تلاش کردی” را به کار ببرید. با تمرکز روی تلاش کودکان به او می آموزید که تلاشش مهم تر از نتیجه کار است. پس به کودکان می آموزید تا بیشتر تلاش کنند و ایستادگی کنند تا بتوانند کارهای مشکل را انجام دهند و شکست را گام دیگری برای پیروزی ببینند.
پسر خوب (یا دختر خوب)!
این جمله زمانی که با هدف تعریف و تمجید بیان می شود عملا اثر متفاوتی که به آن امیدوار هستید را می دهد. بیشتر والدین عبارت “پسر یا دختر خوب” را به عنوان روشی برای تقویت عزت نفس کودکان بیان میکنند. متاسفانه اثر کاملا متفاوتی دارد. کودکان زمانی که عبارت “دختر خوب” را بعد از انجام کاری که از او خواستید می شنود، تصور می کنند به خاطر کاری که برایتان انجام داده اند فقط “خوب” هستند. این جمله کودک را به خاطر اینکه مبادا این وضعیت “بچه خوب” از دست رود دچار ترس و تشویش می کند.
به جای آن سعی کنید عبارت “وقتی کمک می کنی از شما بسیار سپاسگزارم” را به کار ببرید. این عبارت به کودکان اطلاعات واقعی درباره چیزیکه شما خواستید می دهد و اینکه چطور رفتارش روی تجربه شما تاثیر گذاشته است. می توانید حتی احساساتتان را بیرون دهید و چیزی مانند این بگویید “من دیدم که اسباب بازی ات را با دوستت تقسیم کردی” این کار به کودک اجازه می دهد تا خودش تصمیم بگیرد که آیا به اشتراک گذاشتن “خوب” است و به او اجازه می دهید برای تکرار عملش از روی انگیزه درونی تصمیم بگیرد تا اینکه تنها برای خوشحال کردن شما اینکار را انجام دهد.
چه تصویر زیبایی
زمانی که کار هنری کودک را ارزیابی و داوری می کنید، در واقع فرصت قضاوت و داوری روی کارش را از او می گیرد.
در عوض سعی کنید عبارت “من فقط رنگهای قرمز، آبی و زرد را می بینیم! می توانی درباره تصویر برایم توضیح دهی؟” را به کار ببرید. با نظر دادن به جای ارزیابی، به کودک اجازه می دهید تا تصمیم بگیرد که آیا تصویر زیباست یا خیر، ممکن است او قصد کشیدن تصویری ترسناک را داشته، با سوال کردن در مورد تصویر، او را دعوت می کنید تا کارش را ارزیابی کند، قصدش را به اشتراک بگذارد، همانطور که رشد می کند و بزرگ می شود مهارتهایش که به او خلاقیت می بخشد را به کار بگیرد تا به یک هنرمند تبدیل شود.
فورا آن را متوقف کن یا وگرنه!
تهدید کردن کودک، هرگز ایده خوبی نیست. اول از همه، به کودکان القا می کنید که واقعا نمی خواهید کودکان این خلقیات را داشته باشید: توانایی به کار بردن نیروی خشن یا زیرکی برای به دست آوردن آنچه که می خواهند، حتی زمانی که فرد دیگری مایل به همکاری نیست. دوم اینکه خودتان را در یک موقعیت نامناسب قرار می دهید که در آن یا باید تهدیدات خود را دنبال کنید – تنبیهی که در زمان عصبانیت گرفتید- یا به عقب برگردید و کودک خود را آموزش دهید که تهدیدات شما بی معنی است. انجام هر یک از این دو نتیجه، آنچه که می خواهید را به دست نمی آورید و در ارتباط با فرزندتان آسیب می بینید.
در حالیکه مقاومت کردن و اصرار به تهدید می تواند دشوار باشد سعی کنید چیزی مناسب تر را به جای آن به کار ببرید. “درست نیست به برادرت ضربه بزنی. نگرانم که آسیب ببیند یا او تلافی می کند و به تو صدمه می زند. اگر دوست داری به چیزی ضربه بزنی، به یک بالش یا رختخواب ضربه بزن “. با ارائه جایگزینی که ایمن تر است به کودک اجازه داده اید تا احساساتش را بیان و تخلیه کند، احساساتش را تایید کرده اید حتی برای رفتارش مرز آشکاری قرار داده اید. این نهایتا منجر به خودداری بهتر و سلامت هیجان کودک می شود.
اگر شما … سپس به شما اجازه خواهم داد …
رشوه دادن به کودکان هم مخرب است طوریکه آن ها را به سادگی از همکاری دلسرد می کند. این نوع معامله می تواند بی ثبات باشد و اگر بارها از آن استفاده کنید او هم این روش را یاد می گیرد و مثلا می گوید: “نه اتاقم را تمیز نمی کنم مگر اینکه برایم لگو بخرید”
به جای آن سعی کنید عبارت “خیلی ممنونم از اینکه در تمیز کردن کمکم کردی! ” را به کار ببرید. زمانیکه قدردانی واقعی خودتان را بیان می کنید کودکان ذاتا برانگیخته می شوند تا کمک کردن را ادامه دهند و اگر اخیرا کودکتان خیلی کمک کننده نبوده گذشته و زمانی که به شما کمک می کرده است را به او یادآوری کنید. ” به یاد داری چند ماه پیش زمانی که کمک کردی زباله ها را بیرون ببرم؟ کمک خیلی بزرگی بود. ممنونم!” سپس به کودکتان اجازه دهید به این نتیجه برسد که کمک کردن سرگرم کننده است و خود عمل، ذاتا پاداش دارد.
تو خیلی باهوشی!
زمانی که به کودکتان می گویید باهوش است تصورتان این است که کمک می کنید تا اعتماد به نفس و عزت نفس کودک بالا برود. متاسفانه دادن این نوع صفات تعریفی، عملا برعکس عمل می کند. با گفتن اینکه کودکان باهوش هستند ندانسته این پیام را ارسال می کنید که آنها تنها زمانی که نمره ی خوب می گیرند، به هدف می رسند یا نتیجه مطلوبی ارائه میکنند باهوش هستند- و این کار فشار خیلی زیادی است به یک جوان برای زندگی کردن وارد می کند.
تحقیقات نشان داده بعد از اینکه کودک پازلی را کامل می کند و به او می گویید باهوش است، تلاشش برای حل پازل های مشکل تر کمتر می شود. به خاطر اینکه نگران است که نتوانند آن را به درستی انجام دهند و تصور شما در مورد هوش او تغییر کند.
به جای آن سعی کنید به کودکان بگویید تلاشش جای قدردانی دارد. با تمرکز روی “تلاش” بیشتر از “نتیجه” به کودک اجازه می دهید بداند واقعا چه اندازه رشد کرده است. مطمئنا حل یک پازل سرگرم کننده است حتی تلاش برای پازلی مشکل تر. مطالعات مشابه نشان داده است که زمانی که روی تلاشش متمرکز می شوید “موفق شدی، واقعا به آن سختی تلاش کردی!” کودکان سعی می کنند بیشتر تلاش کنند و شهامت انجام پازل های مشکل تری را در دفعات بعدی دارند.
گریه نکن
همراه بودن با اشک کودکتان همیشه کار آسانی نیست. اما زمانی که چیزی مانند این جمله را می گویید “گریه نکن” احساساتش را نادیده می گیرید و به آنها می گویید اشکهایشان غیرقابل قبول هستند. این موجب می شود کودکان یاد بگیرند احساساتشان را بروز ندهند که می تواند نهایتا منجر به انفجار عاطفی شود.
سعی کنید فضایی برای گریه کردن به کودک بدهید. جمله ای مانند “گریه کردن خوب است” بگویید. هر کسی نیاز دارد تا گاهی اوقات گریه کند. من اینجا هستم تا به تو گوش کنم” سعی کنید احساستان را با صحبت کردن بیان کنید ممکن است کودک آن را بخواهد. “واقعا مایوس شده ای که در حال حاضر نمی توانیم به پارک برویم؟” این می تواند به کودکتان کمک کند که احساسش را برساند و یاد بگیرد احساساتش را زودتر بیان کند. با دلگرم کردن جلوه هیجانی کمکش می کنید تا یاد بگیرد احساساتش را کنترل کند و این مهارت بسیار مهمی است که در طول زندگی کمکش خواهد کرد.
من قول می دهم …..
شکستن قول، آزار دهنده است. از آنجایی که زندگی غیر قابل پیش بینی است پیشنهاد می کنیم این عبارت را به طور کامل از واژگان خود حذف کنید.
به جای آن انتخاب کنید تا با کودکتان بسیار صادق باشید. “من می دانم واقعا دوست داری زمانی برای بازی با سارا در تعطیلات آخر هفته داشته باشی و سعی خودم را می کنم تا این اتفاق بیفتد. لطفا به خاطر داشته باش که گاهی اوقات چیزهای غیر منتظره ای پیش می آید، بنابراین نمی توانم ضمانت کنم که آخر هفته اتفاق بیفتد. ولی مطمئن باش به بهترین وجه این کار را انجام می دهم”. اگر واقعا قول بدهید و بشکنید ارتباطتان را خراب می کند بنابراین مراقب باشید چه میگویید و سپس با قولتان آنقدر که ممکن است انسانی زندگی کنید.
یادداشتی دیگر در این مورد اگر قولتان را شکستید، اعتراف کنید و از کودکتان معذرت خواهی کنید. به خاطر داشته باشید به کودکتان یاد می دهید زمانی که آنها موفق نشدند در زندگیشان قولی را عملی کنند چطور رفتار کند. حتی اگر این موضوع واقعا برایتان ناچیز است ولی می تواند برای کودکتان بسیار مهم باشد. بنابراین بهترین کار را انجام دهید تا سرمشقی از صداقت باشید و زمانی که صادق نباشید مسئولیت شکستتان را بپذیرید.
موضوع مهمی نیست!
روش های زیادی وجود دارد که احساسات کودک را دست کم گرفته و کوچک می شماریم بنابراین مراقب این مورد باشید. کودکان اغلب به چیزهایی ارزش می دهند که از دید بزرگترها کوچک و ناچیز است. بنابراین سعی کنید از دید کودکان ببینید، با احساسشان همدردی کنید حتی در صورتی که حد و مرزی قرار داده اید یا به درخواستشان نه گفته اید.
“می دانم واقعا قصد داری آن کار را انجام دهی اما قصد ندارم برای امروز کار کنی و به فردا موکول کن” و یا “متاسفم که ناامید شدی و جواب منفی است”. این ها به مراتب مودبانه تر از این است که سعی کنید کودکان را متقاعد کنید که خواسته اش واقعا مهم نیست.
چرا اینکار را انجام دادی؟
اگر کودکتان کاری را انجام می دهد که دوست ندارید، مطمئنا نیاز دارید تا گفتگویی با کودک درباره آن داشته باشید. هر چند هیجان لحظه ای و آنی، یک لحظه نیست و کودک از اشتباهات مادر یاد بگیرد و وقتی از کودک می پرسید چرا؟ او را وادار می کنید که درباره اش فکر کند و رفتارش را تجزیه و تحلیل کند، که مهارت پیشرفته ای است حتی برای جوانان. زمانی که با این سوال مواجه می شوند بسیاری از کودکان خاموش می شوند و حالت تدافعی به خود می گیرند.
به جای آن خطوط ارتباطی را باز کنید از طریق حدس زدن اینکه کودکتان ممکن است چه احساسی داشته باشد و چه نیازهای اساسی داشته باشد.” آیا احساس ناامیدی می کنی به خاطر اینکه دوستت به نظرت گوش نمی دهد؟ با تلاش برای فهمیدن اینکه فرزندتان چه احساس و نیازی دارد، حتی ممکن است متوجه شوید اضطرابتان درباره این رویداد کاهش پیدا کرده است. “اوه! او دوستش را گاز گرفت چون جای زخم دیده می شود، و او هیچ توجیهی درباره کاری که انجام داده، ندارد. این کار تنها یک شیطنت بچگانه نیست بلکه او یک کودک نوپاست!”
ترجمه: زهرا صانعی