ديدن ناديده ها

اين داستان در مورد يك پسر خرد سال است كه به علت ابتلاء به سرطان در سن سه سالگي بينايي خود را از دست داد. اين پسر « بن آندروود » نام داشت.

همه ما مي دانيم كه از دست دادن بينايي سبب مختل شدن بسياري از آرزو ها، اهداف، فعاليتها و... مي شود. اما در مورد بن مسائل قدري متفاوت بود. او چند سال پيش توانست از فن آوري « اكو لوكيشن » استفاده كند. يا بهتر بگويم آن را شبيه سازي كند. اين همان روشي است كه خفاش ها و دلفين ها براي شناسايي محيط اطراف خود از آن استفاده مي كنند. يا به عبارت ديگر به اين شكل  مي بينند.

به زودي مشخص شد كه مهارت بن از حد انتظار فراتر رفته و تا جايي پيش رفت كه دانشمندان از توجيه علمي آن درمانده شدند. او با توليد چند صداي ساده با دهان خود و با توجه به انعكاس آن مي توانست مانند هر كودك ديگر كار هاي روزمره خود را انجام دهد.

بن اسكيت مي كرد. با بچه هاي محل كيك بال بازي مي كرد. و حتي يك بار برادر خود را از ماري كه در حال حمله به او بود، آگاه ساخت و جان وي را نجات داد. بن حتي مي تواند تفاوت يك اتومبيل سواري پارك شده در كنار خيابان را با يك كاميون بيان كند. و همه اينها فقط با صدايي كه با دهان خود توليد مي كرد كار مي كرد!

بن توانايي شگفت انگيزي داشت چون توانست يك ضعف جسمي را تبديل به منبعي براي خلاقيت كند. سپس مهارت خود را تقويت كرده آن را تبديل به نقطه قوت خود كند. فرق بن با انسان هاي معمولي اينست كه او راكد و منفعل نيست و وقتي بينايي خود را از دست داد حاضر به قبول زندگي در شرايطي پايين تر از مطلوب خود نشد. در عوض حقايق را قبول كرد و در جهت تقويت داشته هاي خود گام برداشت.

در اينجا نمونه اي از چيرگي بر مصيبت را خوانديد و من از شما مي خواهم كه آنرا با قلب و جان خود درك كنيد. اگر پسر خردسالي بدون چشم مي تواندهمه كار كند و گاه از افراد بينا هم بهتر عمل كند، آيا شما نمي توانيد در مبارزه زندگي پيروز شويد؟ آيا نمي توانيد زندگي موفقي بسازيد كه نه تنها خود بلكه ديگران هم از توانايي هاي شما سود ببرند.

نويسنده: جيسون ام گارسيا

مترجم: علي يزدي مقدم

مطالب مرتبط: