نامه حضرت علي (ع) به مالك اشتر

(قسمت دوم)

قسمت اول|قسمت سوم

سنت نيكويى را كه بزرگان اين امت به آن عمل كرده اند و رعيت بر آن سنت به نظام آمده و حالش نيكو شده است ، مشكن و سنتى مياور كه به سنتهاى نيكوى گذشته زيان رساند، آنگاه پاداش نيك بهره كسانى شود كه آن سنتهاى نيكو نهاده اند و گناه بر تو ماند كه آنها را شكسته اى . تا كار كشورت به سامان آيد و نظامهاى نيكويى ، كه پيش از تو مردم برپاى داشته بودند برقرار بماند، با دانشمندان و حكيمان ، فراوان ، گفتگو كن در تثبيت آنچه امور بلاد تو را به صلاح مى آورد و آن نظم و آيين كه مردم پيش از تو بر پاى داشته اند.
بدان ، كه رعيت را صنفهايى است كه كارشان جز به يكديگر اصلاح نشود و از يكديگر بى نياز نباشند. صنفى از ايشان لشكرهاى خداى اند و صنفى ، دبيران خاص يا عام و صنفى قاضيان عدالت گسترند و صنفى ، كارگزاران اند كه بايد در كار خود انصاف و مدارا را به كار دارند و صنفى جزيه دهندگان و خراجگزارانند، چه ذمى و چه مسلمان و صنفى بازرگانان اند و صنعتگران و صنفى فرودين كه حاجتمندان و مستمندان باشند. هر يك را خداوند سهمى معين كرده و ميزان آن را در كتاب خود و سنت پيامبرش (صلى الله عليه و آله ) بيان فرموده و دستورى داده كه در نزد ما نگهدارى مى شود.
اما لشكرها، به فرمان خدا دژهاى استوار رعيت اند و زينت واليان . دين به آنها عزّت يابد و راهها به آنها امن گردد و كار رعيت جز به آنها استقامت نپذيرد. و كار لشكر سامان نيابد، جز به خراجى كه خداوند براى ايشان مقرر داشته تا در جهاد با دشمنانشان نيرو گيرند و به آن در به سامان آوردن كارهاى خويش اعتماد كنند و نيازهايشان را برآورد. اين دو صنف ، برپاى نمانند مگر به صنف سوم كه قاضيان و كارگزاران و دبيران اند، اينان عقدها و معاهده ها را مى بندند و منافع حكومت را گرد مى آورند و در هر كار، چه خصوصى و چه عمومى ، به آنها متكى توان بود. و اينها كه برشمردم ، استوار نمانند مگر به بازرگانان و صنعتگران كه گردهم مى آيند و تا سودى حاصل كنند، بازارها را برپاى مى دارند و به كارهايى كه ديگران در انجام دادن آنها ناتوان اند امور رعيت را سامان مى دهند. آنگاه ، صنف فرودين ، يعنى نيازمندان و مسكينان اند و سزاوار است كه والى آنان را به بخشش خود بنوازد و ياريشان كند. در نزد خداوند، براى هر يك از اين اصناف ، گشايشى است . و هر يك را بر والى حقى است ، آن قدر كه حال او نيكو دارد و كارش را به صلاح آورد. و والى از عهده آنچه خدا بر او مقرر داشته ، بر نيايد مگر، به كوشش و يارى خواستن از خداى و ملزم ساختن خويش به اجراى حق و شكيبايى ورزيدن در كارها، خواه بر او دشوار آيد يا آسان نمايد.
آنگاه از لشكريان خود آن را كه در نظرت نيكخواه ترين آنها به خدا و پيامبر او و امام توست ، به كار برگمار. اينان بايد پاكدامن ترين و شكيباترين افراد سپاه باشند، دير خشمناك شوند و چون از آنها پوزش ‍ خواهند، آرامش يابند. به ناتوانان ، مهربان و بر زورمندان ، سختگير باشند. درشتيشان به ستم بر نينگيرد و نرميشان برجاى ننشاند. آنگاه به مردم صاحب حسب و خوشنام بپيوند، از خاندانهاى صالح كه سابقه اى نيكو دارند و نيز پيوند خود با سلحشوران و دليران و سخاوتمندان و جوانمردان استوار نماى ، زيرا اينان مجموعه هاى كرم اند و شاخه هاى احسان و خوبى . آنگاه به كارهايشان آنچنان بپرداز كه پدر و مادر به كار فرزند خويش مى پردازند. اگر كارى كرده اى كه سبب نيرومندى آنها شده است ، نبايد در نظرت بزرگ آيد و نيز نبايد لطف و احسان تو در حق آنان هر چند خرد باشد، در نظرت اندك جلوه كند. زيرا لطف و احسان تو سبب مى شود كه نصيحت خود از تو دريغ ندارند و به تو حسن ظن يابند. نبايد بدين بهانه ، كه به كارهاى بزرگ مى پردازى ، از كارهاى كوچكشان غافل مانى ، زيرا الطاف كوچك را جايى است كه از آن بهره مند مى شوند و توجه به كارهاى بزرگ را هم جايى است كه از آن بى نياز نخواهند بود.
بايد برگزيده ترين سران سپاه تو، در نزد تو، كسى باشد كه در بخشش به افراد سپاه قصور نورزد و به آنان يارى رساند و از مال خويش چندان بهره مندشان سازد كه هزينه خود و خانواده شان را، كه بر جاى نهاده اند، كفايت كند، تا يكدل و يك راءى روى به جهاد دشمن آورند، زيرا مهربانى تو به آنها دلهايشان را به تو مهربان سازد. و بايد كه بهترين مايه شادمانى واليان برپاى داشتن عدالت در بلاد باشد و پديد آمدن دوستى در ميان افراد رعيت . و اين دوستى پديد نيايد، مگر به سلامت دلهاشان . و نيكخواهيشان درست نبود، مگر آنگاه كه براى كارهاى خود بر گرد واليان خود باشند و بار دولت ايشان را بر دوش خويش سنگين نشمارند و از دير كشيدن فرمانرواييشان ملول نشوند. پس اميدهايشان را نيك برآور و پيوسته به نيكيشان بستاى و رنجهايى را كه تحمل كرده اند، همواره بر زبان آر، زيرا ياد كردن از كارهاى نيكشان ، دليران را برمى انگيزد و از كارماندگان را به كار ترغيب مى كند. ان شاء الله . و همواره در نظر دار كه هر يك در چه كارى تحمل رنجى كرده اند، تا رنجى را كه يكى تحمل كرده به حساب ديگرى نگذارى و كمتر از رنج و محنتى كه تحمل كرده ، پاداشش مده . شرف و بزرگى كسى تو را واندارد كه رنج اندكش را بزرگ شمرى و فرودستى كسى تو را واندارد كه رنج بزرگش را خرد به حساب آورى .
چون كارى بر تو دشوار گردد و شبهه آميز شود در آن كار به خدا و رسولش رجوع كن . زيرا خداى تعالى به قومى كه دوستدار هدايتشان بود، گفته است
(اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا اطاعت كنيد و از رسول و الوالامر خويش فرمان بريد و چون در امرى اختلاف كرديد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد به خدا و پيامبر رجوع كنيد.) رجوع به خدا، گرفتن محكمات كتاب اوست و رجوع به رسول ، گرفتن سنت جامع اوست ، سنتى كه مسلمانان را گرد مى آورد و پراكنده نمى سازد. و براى داورى در ميان مردم ، يكى از افراد رعيت را بگزين كه در نزد تو برتر از ديگران بود. از آن كسان ، كه كارها بر او دشوار نمى آيد و از عهده كار قضا برمى آيد. مردى كه مدعيان با ستيزه و لجاج ، راءى خود را بر او تحميل نتوانند كرد و اگر مرتكب خطايى شد، بر آن اصرار نورزد و چون حقيقت را شناخت در گرايش به آن درنگ ننمايد و نفسش به آزمندى متمايل نگردد و به اندك فهم ، بى آنكه به عمق حقيقت رسد، بسنده نكند.قاضى تو بايد، از هر كس ديگر موارد شبهه را بهتر بشناسد و بيش ‍ از همه به دليل متكى باشد و از مراجعه صاحبان دعوا كمتر از ديگران ملول شود و در كشف حقيقت ، شكيباتر از همه باشد و چون حكم آشكار شد، قاطع راءى دهد.چرب زبانى و ستايش به خودپسنديش ‍ نكشاند. از تشويق و ترغيب ديگران به يكى از دو طرف دعوا متمايل نشود. چنين كسان اندك به دست آيند، پس داورى مردى چون او را نيكو تعهد كن و نيكو نگهدار. و در بذل مال به او، گشاده دستى به خرج ده تا گرفتاريش برطرف شود و نيازش به مردم نيفتد. و او را در نزد خود چنان منزلتى ده كه نزديكانت درباره او طمع نكنند و در نزد تو از آسيب ديگران در امان ماند.
در اين كار، نيكو نظر كن كه اين دين در دست بدكاران اسير است . از روى هوا و هوس در آن عمل مى كنند و آن را وسيله طلب دنيا قرار داده اند.
در كار كارگزارانت بنگر و پس از آزمايش به كارشان برگمار، نه به سبب دوستى با آنها. و بى مشورت ديگران به كارشان مگمار، زيرا به راءى خود كار كردن و از ديگران مشورت نخواستن ، گونه اى از ستم و خيانت است . كارگزاران شايسته را در ميان گروهى بجوى كه اهل تجربت و حيا هستند و از خاندانهاى صالح ، آنها كه در اسلام سابقه اى ديرين دارند. اينان به اخلاق شايسته ترند و آبرويشان محفوظتر است و از طمعكارى بيشتر رويگردان اند و در عواقب كارها بيشتر مى نگرند.
در ارزاقشان بيفزاى ، زيرا فراوانى ارزاق ، آنان را بر اصلاح خود نيرو دهد و از دست اندازى به مالى كه در تصرف دارند، باز مى دارد. و نيز براى آنها حجت است ، اگر فرمانت را مخالفت كنند يا در امانتت خللى پديد آورند. پس در كارهايشان تفقد كن و كاوش نماى و جاسوسانى از مردم راستگوى و وفادار به خود بر آنان بگمار.زيرا مراقبت نهانى تو در كارهايشان آنان را به رعايت امانت و مدارا در حق رعيت وامى دارد. و بنگر تا ياران كارگزارانت تو را به خيانت نيالايند. هر گاه يكى از ايشان دست به خيانت گشود و اخبار جاسوسان در نزد تو به خيانت او گرد آمد و همه بدان گواهى دادند، همين خبرها تو را بس بود. بايد به سبب خيانتى كه كرده تنش را به تنبيه بيازارى و از كارى كه كرده است ، بازخواست نمايى . سپس ، خوار و ذليلش سازى و مهر خيانت بر او زنى و ننك تهمت را بر گردنش آويزى .
در كار خراج نيكو نظر كن ، به گونه اى كه به صلاح خراجگزاران باشد. زيرا صلاح كار خراج و خراجگزاران ، صلاح كار ديگران است و ديگران حالشان نيكو نشود، مگر به نيكوشدن حال خراجگزاران ، زيرا همه مردم روزيخوار خراج و خراجگزاران اند.ولى بايد بيش از تحصيل خراج در انديشه زمين باشى ، زيرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانى زمين و هر كه خراج طلبد و زمين را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاك كرده است و كارش استقامت نيابد، مگر اندكى . هرگاه از سنگينى خراج يا آفت محصول يا بريدن آب يا نيامدن باران يا دگرگون شدن زمين ، چون در آب فرو رفتن آن يا بى آبى ، شكايت نزد تو آوردند، از هزينه و رنجشان بكاه ، آنقدر كه اميد مى دارى كه كارشان را سامان دهد. و كاستن از خراج بر تو گران نيايد، زيرا اندوخته اى شود براى آبادانى بلاد تو و زيور حكومت تو باشد، كه ستايش آنها را به خود جلب كرده اى و سبب شادمانى دل تو گردد، كه عدالت را در ميانشان گسترده اى و به افزودن ارزاقشان و به آنچه در نزد ايشان اندوخته اى از آسايش خاطرشان و اعتمادشان به دادگرى خود و مدارا در حق ايشان ، براى خود تكيه گاهى استوار ساخته اى . چه بسا كارها پيش آيد كه اگر رفع مشكل را بر عهده آنها گذارى ، به خوشدلى به انجامش رسانند. زيرا چون بلاد آباد گردد، هر چه بر عهده مردمش ‍ نهى ، انجام دهند كه ويرانى زمين را تنگدستى مردم آن سبب شود و مردم زمانى تنگدست گردند كه همت واليان ، همه گرد آوردن مال بود و به ماندن خود بر سر كار اطمينان نداشته باشند و از آنچه مايه عبرت است ، سود برنگيرند.
سپس ، به دبيرانت نظر كن و بهترين آنان را بر كارهاى خود بگمار و نامه هايى را كه در آن تدبيرها و اسرار حكومتت آمده است ، از جمع دبيران ، به كسى اختصاص ده كه به اخلاق از ديگران شايسته تر باشد. از آن گروه كه اكرام تو سرمستش نسازد يا چنان دليرش نكند كه در مخالفت با تو، بر سر جمع سخن گويد و غفلتش سبب نشود كه نامه هاى عاملانت را به تو نرساند يا در نوشتن پاسخ درست تو به آنها درنگ روا دارد، يا در آنچه براى تو مى ستاند يا از سوى تو مى دهد، سهل انگارى كند، يا پيمانى را كه به سود تو بسته ، سست گرداند و از فسخ پيمانى كه به زيان توست ، ناتوان باشد. دبير بايد به پايگاه و مقام خويش در كارها آگاه باشد زيرا كسى كه مقدار خويش را نداند، به طريق اولى ، مقدار ديگران را نتواند شناخت . مباد كه در گزينش آنها بر فراست و اعتماد و حسن ظن خود تكيه كنى . زيرا مردان با ظاهر آرايى و نيكو خدمتى ، خويشتن را در چشم واليان عزيز گردانند. ولى ، در پس اين ظاهر آراسته و خدمت نيكو، نه نشانى از نيكخواهى است و نه امانت .
دبيرانت را به كارهايى كه براى حكام پيش از تو بر عهده داشته اند، بيازماى و از آن ميان ، بهترين آنها را كه در ميان مردم اثرى نيكوتر نهاده اند و به امانت چهره اى شناخته اند، اختيار كن . كه اگر چنين كنى اين كار دليل نيكخواهى تو براى خداوند است و هم به آن كس كه كار خود را بر عهده تو نهاده . بر سر هر كارى از كارهاى خود از ميان ايشان ، رئيسى برگمار. كسى كه بزرگى كار مقهورش نسازد و بسيارى آنها سبب پراكندگى خاطرش نشود. اگر در دبيران تو عيبى يافته شود و تو از آن غفلت كرده باشى ، تو را به آن بازخواست كنند.
اينك سفارش مرا در حق بازرگانان و پيشه وران بپذير و درباره آنها به كارگزارانت نيكو سفارش كن . خواه آنها كه بر يك جاى مقيم اند و خواه آنها كه با سرمايه خويش اين سو و آن سو سفر كنند و با دسترنج خود زندگى نمايند. زيرا اين گروه ، خود مايه هاى منافع اند و اسباب رفاه و آسودگى و به دست آورندگان آن از راههاى دشوار و دور و خشكى و دريا و دشتها و كوهساران و جايهايى كه مردم در آن جايها گرد نيايند و جرئت رفتن به آن جايها ننمايند. اينان مردمى مسالمت جوى اند كه نه از فتنه گريهايشان بيمى است و نه از شر و فسادشان وحشتى . در كارشان نظر كن ، خواه در حضرت تو باشند يا در شهرهاى تو. با اينهمه بدان كه بسيارى از ايشان را روشى ناشايسته است و حريص اند و بخيل . احتكار مى كنند و به ميل خود براى كالاى خود بها مى گذارند، با اين كار به مردم زيان مى رسانند و براى واليان هم مايه ننگ و عيب هستند.

ادامه

 

منبع: نهج البلاغه