• ارسال کننده: زهرا صانعی
  • تاریخ انتشار: 2017 / 12 / 14

داستان لیزا نیکولز، زیبا و انگیزشی

من در بدترین شرایط مالی بودم و نوزادی داشتم که نمی توانستم شکمش را سیر کنم او را در دستمال توالت می پیچیدم. هر وقت این را می گویم نمی توانم جلوی اشک ریختنم را بگیرم، فقط یک مادر می تواند بفهمد که من چه حالی داشتم.

داستان لیزا نیکولز، زیبا و انگیزشی

یک روز دستم را روی شکم فرزندم گذاشتم و گفتم: “نگران نباش کوچولوی من، مادرت هیچوقت اینقدر بیچاره نبوده و دیگر هرگز ضعیف نخواهم بود.”

او تصمیم می گیرد همه چیز را عوض کند بالاخره کاری پیدا می کند، در حالی که همسرش در زندان به سر می برد و او تنها کسی است که خرج خانواده را می دهد، به سختی هر هفته مبلغی از حقوق خود را پس انداز می کند تا رویای خود را بسازد.

لیزا تصمیم می گیرد قوی باشد سختی های گذشته را فراموش کند و با قدرت، آینده ای زیبا بسازد و به دیگران هم کمک کند قدرتمند باشند. او با چنان تلاش و شور و اشتیاقی پیش می رود که سخنرانی ها و نوشته هایش طرفداران بسیار پیدا می کند و به تدریج به او مبالغ بالایی پیشنهاد می شود تا سخنرانی کند و در برنامه های تلویزیونی شرکت کند.

لیزا می گوید پول آنسوی خدمات ارزشمند شما قرار دارد. اگر هدف شما فقط پول باشد با پول شروع می شود و به پول ختم می شود و پیروزی بزرگی نخواهد بود.

او می گوید من هر روز از خانه بیرون می رفتم تا با آدم های موفق صحبت کنم از آنها یاد بگیرم و سوالاتم را از آنها بپرسم و من تشنه آموختن بودم، من یک دوره آموزشی را 42 بار گذراندم. بعضی از مردم بعد از دو، سه بار متوقف می شوند ولی من بالاخره آموختم من نمی خواستم فقط بشنوم و بدانم، می خواستم همه آنها در وجودم رخنه کند و بخشی از شخصیت من باشد. همیشه موفقیت بسیار نزدیک است اما به اندازه کافی برای لمس کردن آن تلاش نمی کنیم. من اکنون از برترین سخنرانان هستم.

کنفرانس ها را رهبری میکنم ولی قبل از آن خواستم که دانش آموز خوبی باشم بلکه بهترین دانش آموز باشم!

من هر روز روبروی آینه می ایستادم و می گفتم:

“لیزا من به تو افتخار می کنم!”

او می گوید شما نمی توانید از دیگران بخواهید شما را بیش از خودتان دوست داشته باشند و به شما احترام بگذارند. شما می خواهید دیگران بیش از خودتان از شما تشکر کنند و وقتی این حرف ها را به اپرا وینفری گفتم او هم با اشتیاق فریاد زد “خدای من، منم دقیقا همین عقیده رو دارم”

او می گوید جهان به شما آنگونه نگاه می کند و از روشی که شما با خود رفتار کرده اید پیروی می کند. پس من شروع کردم با خودم رفتار بهتری داشته باشم، چون من برای دیگران هه چیز بودم اما برای خودم هیچ!

جمله دومی که مقابل آینه تکرار می کردم این بود:

“لیزا تو را برای … می بخشم”

این واقعا قلب مرا به درد می آورد با یک پسر و شوهری که در زندان بود. هیچ سر پناهی نداشتم شش ما طول کشید تا توانستم به خودم بفهمانم که این همه مشکل تقصیر من نبوده و اگر هم بوده نباید خودم را سرزنش کنم.

و جمله سوم و آخری که می گفتم این بود:

“لیزا من به تو متعهد می شوم که …”

من بزرگترین مشکل خودم بودم چون به خودم متعهد نبودم مانع از این می شدم که پیشرفت کنم چون به خودم اهمیت نمی دادم بعد از ماه ها این سخنان تبدیل به باوری در من شد و شروع کردم به هزینه کردن و سرمایه گذاری روی خودم!

هر روز سخت کار می کردم، به فرزندم رسیدگی می کردم شب ها بیدار خوابی می کشیدم ذره ذره پس انداز می کردم و روی خودم و رویاهای خودم سرمایه گذاری می کردم.

من شروع به کار در دفتر کوچکم (اتاقم) کردم از 6:30 صبح تا نیمه شب و هر دو هفته که از دانشگاهی که برایش کار می کردم حقوقم را می گرفتم یک چک برای رویاهایم می کشیدم و زیر چک می نوشتم :”هزینه رویای من” و چک را برای بانک ولز فارگو پست می کردم سه سال و نیم هر دو هفته یکبار چکی برای آنها ارسال می کردم تا به حساب رویاهایم واریز شود.

خانواده ام فکر می کردند من مواد مخدر استفاده می کنم می گفتند کم می خوری لاغر شدی، کم خرج می کنی و از این حرف ها و من بعد از سه سال و نیم به بانک رفتم تا بدانم چقدر پول دارم. آنها پولی بودند که صرف لوازم آرایشی و خرج های بیهوده می شدند. می خواستم بدانم بعد از سه سال و نیم آن هزینه های بیهوده چقدر شده است چون هر بار سعی می کردم رقم بالاتری از چک قبلی بنویسم حتی در اوایل کار سواد کافی نداشتم که به درستی حساب و کتاب کنم! اما توانستم شغل بهتری پیدا کنم و در آن پیشرفت کنم و بعدازظهرها وقت آزاد بیشتری داشته باشم.

سخنران انگیزشی

حتی برای اینکه بتوانم روی رویاهایم سرمایه گذاری کنم با اینکه راحت نبودم با یک نفر هم اتاقی شدم تا کرایه کمتری پرداخت کنم و تا بعد از سه سال و نیم وقتی به کارمند بانک گفتم که من لیزا نیکلاس هستم او فریاد زد اوه شما آن خانمی هستید که روی رویای خود سرمایه گذاری کرده است! ناگهان همه کارمندان بانک دور من حلقه زدند و می خواستند بدانند من چگونه رویای خودم را ساخته ام در حالی که من گیج شده بودم و فقط از آنها پرسیدم لطفا به من بگویید چقدر پول در حساب بانکی من وجود دارد؟ و من در پاسخ به آنها گفتم نمی دانم! “اما شاید یکمی هزینه کنید بهتون بگم” (همراه با خنده) و وقتی کارمند بانک مانده حسابم را برایم نوشت باور نکردم و گفتم: “نه این نباید حساب من باشد” اسم من لیزا شانتن نیکولز است! چون من انتظار 5 هزار دلار یا در نهایت 10 هزار دلار را داشتم اما برایم نوشته بود 62 هزار و پانصد دلار! “خدایا این پول نباید مال من باشد”

در آن لحظه آنها اشک می ریختند و می گفتند نه این پول خودته! آنوقت بود که به پسرم جلانی نگاه کردم و به او گفتم:”جلانی فکر کنم زندگی مادرت داره تغییر می کنه!” و پسرم گفت:”مادر! پس بالاخره می تونیم همبرگر بخوریم”

من دوره ای از سختی و رنج را تحمل کردم تا آینده ام را بخرم تا هزینه آینده را بپردازم من به رویاهایم این شانس را دادم تا متولد شوند. خیلی از ما صبح که از خواب بیدار می شویم رویاهایمان را خفه می کنیم به آنها اجازه نمی دهیم در خانه ما زندگی کنند آنها را می کشیم روح بشر به اقتصاد اهمیت نمی دهد، روح شما اهمیت نمی دهد که شوهرتان در زندان است روح شما به گذشته اهمیت نمی دهد بلکه روح و جان شما بدنبال فرمانی از سوی شماست می خواهد بداند برای فردا چه کاری باید انجام دهد. می خواهد بداند قصد دارید چه چیزی خلق کنید.

روح شما حرکت و جنب و جوش و بالندگی می خواهد و مغز شما امنیت و آرامش این بازی بین روح و مغز شماست. بعضی روزها باید به قلب خود گوش فرا دهید، بعضی مواقع باید بپرید بدون اینکه از افتادن بترسید بپرید و اوج بگیرید بزرگترین ترس هرگز نپریدن است! به جای اینکه از ترس بمیریم بهتر است از این بترسیم که سالها عمر کنیم و هیچ اثر خوبی از خود به جای نگذاریم.

من یک زن کاملا معمولی هستم فقط یک روز تصمیم غیر معمولی گرفتم. من نابغه نیستم اما توانستم اثر خوبی از خود به جای بگذارم.

برگرفته از فیلم کنفرانس لیزا نیکولز

ترجمه و تنظیم: علی یزدی مقدم

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها:



 

در یاد بگیر دات کام مشترک شوید و آخرین مطالب را در ایمیل خود دریافت نمایید

  1. بسیار عالی و تاثیر گذار بود داستان لیزا نیکولز متشکرم

نظر شما چیست؟

پرسش های خود را در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنید

محدودیت زمانی مجاز به پایان رسید. لطفا کد امنیتی را دوباره تکمیل کنید.




بستن تبلیغات

تبلیغات اینترنتی در یاد بگیر دات کام



صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید