هاشم ناصری گلمکانی فرزند استاد باقر نجار در سوم تیرماه 1319 به دنیا آمد. تا سال چهارم ابتدایی در دبستان کیهان گلمکان بود سپس به مشهد رفت و لیسانس خود را در رشته فرهنگ و تمدن اسلامی از دانشگاه فردوسی مشهد اخذ کرد.
دوازده سال در روزنامه و چاپخانه خراسان مشغول به کار بود و از سال 1346 تا 1373 در وزارت پست و تلگراف کار می کرد، همین طور مسئول آموزش در دبیرستان پست و آموزشکده فنی و خدمات پستی بود. ناصری عاشق انجمن ادبی بود و کار ادبی خود را از محفل استاد فرخ شروع کرد و در ادامه از محفل استاد قهرمان بهره برد.
در این مقاله گزیده ای از اشعار این شاعر را از کتاب سرود چشمه سبز می خوانید.
مشتاق
دلباخته قامت دلجوی حسینم (ع) | در حیرت آن لعل سخنگوی حسینم (ع) |
از بعد نمازم به کسی نیست نیازم | تا ملتمس قبله دلجوی حسینم (ع) |
تا صحبت آزادگی و شرط قیام است | من عاشق آزادی نیکوی حسینم (ع) |
سبز است سرم گرچه بُوَد سرخ زبانم | آزاده ام و وارثی از خوی حسینم (ع) |
سرشار شود ساغرم از باده ایمان | سرمست به عشق خم ابروی حسینم (ع) |
شادم که سرم در گرو مهر کسی نیست | وقتی که زدل بر خم گیسوی حسینم (ع) |
دانم که دلم تشنه آزادی و حق است | آزادم و دلبسته به هر موی حسینم (ع) |
از باب طریقت برسد دل به حقیقت | مشتاق ره تربت خوشبوی حسینم (ع) |
امروز هوایی شده ام دم چه توان زد | در آرزوی روضه مشکوی حسینم (ع) |
خواهم غزل تازه ای از آب سرایم | کو آب روان، خاک ره کوی حسینم (ع) |
هر گاه ببوسم چو ادیبان حرمش را | سرمست دو صد بوسه ز بازوی حسینم (ع) |
هر چند که آتش به دلم از گل سرخ است | در جوش و خروش از گل شب بوی حسینم (ع) |
تا ناصری، از سرو سر افراز سرایم | آزادم و در سایه ناژوی حسینم (ع) |
لطف خدا
مرا روح و تنی باشد به حال جابجا امشب | بزن ای دل اگر مردی به دنیا پشت پا امشب |
ندارم باکی از رفتن، نه خوشنودم ازین بودن | طبیب حاذقی دارم، شود دردم دوا امشب |
به سوز و ساز اگر یکدم رها سازد مرا از غم | حدیث عشق را گویم به مرغ خوشنوا امشب |
پرستوی مهاجر را به چشم خویش می بینم | که برگرد سرم گردد کشد پر تا هوا امشب |
چو من در مکتب جانان شوم همراه مهمانان | رسم تا وادی اعلی به پیش آشنا امشب |
زبانم بسته از خجلت، نمی باشد مرا طاعت | بضاعت نیست میدانم، مگر لطف خدا امشب |
برو ای ناصری اکنون درا از خویشتن بیرون | تو با خاموشی و عرفان بخوان حمد و ثنا امشب |
دریا دلان
امشب ز فیض آمدنت خانه روشن است | از هاله وجود تو کاشانه روشن است |
در صدر انجمن که کم از بزم باده نیست | ساقی بمان که ساحت میخانه روشن است |
بی تابی ام به شعر تر از واژهای توست | مشتاقی ام به عاقل و دیوانه روشن است |
از جاهلان حکایت عشق مرا مپرس | احوال من به مردم فرزانه روشن است |
مواجم از ترانه دریا دلان عشق | در شطِ اشک گوهر یکدانه روشن است |
سوز و گداز سینه ام از مهر روی توست | جانبازی ام به شاهد و پروانه روشن است |
کاخ ستم ز آه تو زیر و زبر شود | صدها چراغ در دل ویرانه روشن است |
عکس رخت به جاام غزل های “ناصری” ست | گلواژه ات چو باده به پیمانه روشن است |
گردآوری شده از کتاب سرود چشمه سبز، اشعار هاشم ناصری گلمکانی، نشر نوند
سمیه مظفری