• ارسال کننده: سمیه مظفری
  • تاریخ انتشار: 2019 / 04 / 08

اشعاری از هاشم ناصری گلمکانی

هاشم ناصری گلمکانی فرزند استاد باقر نجار در سوم تیرماه 1319 به دنیا آمد. تا سال چهارم ابتدایی در دبستان کیهان گلمکان بود سپس به مشهد رفت و لیسانس خود را در رشته فرهنگ و تمدن اسلامی از دانشگاه فردوسی مشهد اخذ کرد.

دوازده سال در روزنامه و چاپخانه خراسان مشغول به کار بود و از سال 1346 تا 1373 در وزارت پست و تلگراف کار می کرد، همین طور مسئول آموزش در دبیرستان پست و آموزشکده فنی و خدمات پستی بود. ناصری عاشق انجمن ادبی بود و کار ادبی خود را از محفل استاد فرخ شروع کرد و در ادامه از محفل استاد قهرمان بهره برد.

اشعار هاشم ناصری

در این مقاله گزیده ای از اشعار این شاعر را از کتاب سرود چشمه سبز می خوانید.

مشتاق
دلباخته قامت دلجوی حسینم (ع) در حیرت آن لعل سخنگوی حسینم (ع)
از بعد نمازم به کسی نیست نیازم تا ملتمس قبله دلجوی حسینم (ع)
تا صحبت آزادگی و شرط قیام است من عاشق آزادی نیکوی حسینم (ع)
سبز است سرم گرچه بُوَد سرخ زبانم آزاده ام و وارثی از خوی حسینم (ع)
سرشار شود ساغرم از باده ایمان سرمست به عشق خم ابروی حسینم (ع)
شادم که سرم در گرو مهر کسی نیست وقتی که زدل بر خم گیسوی حسینم (ع)
دانم  که دلم تشنه آزادی و حق است آزادم و دلبسته به هر موی حسینم (ع)
از باب طریقت برسد دل به حقیقت مشتاق ره تربت خوشبوی حسینم (ع)
امروز هوایی شده ام دم چه توان زد در آرزوی روضه مشکوی حسینم (ع)
خواهم غزل تازه ای از آب سرایم کو آب روان، خاک ره کوی حسینم (ع)
هر گاه ببوسم چو ادیبان حرمش را سرمست دو صد بوسه ز بازوی حسینم (ع)
هر چند که آتش به دلم از گل سرخ است در جوش و خروش از گل شب بوی حسینم (ع)
تا ناصری، از سرو سر افراز سرایم آزادم و در سایه ناژوی حسینم (ع)
لطف خدا
مرا روح و تنی باشد به حال جابجا امشب بزن ای دل اگر مردی به دنیا پشت پا امشب
ندارم باکی از رفتن، نه خوشنودم ازین بودن طبیب حاذقی دارم، شود دردم دوا امشب
به سوز و ساز اگر یکدم رها سازد مرا از غم حدیث عشق را گویم به مرغ خوشنوا امشب
پرستوی مهاجر را به چشم خویش می بینم که برگرد سرم گردد کشد پر تا هوا امشب
چو من در مکتب جانان شوم همراه مهمانان رسم تا وادی اعلی به پیش آشنا امشب
زبانم بسته از خجلت، نمی باشد مرا طاعت بضاعت نیست میدانم، مگر لطف خدا امشب
برو ای ناصری اکنون درا از خویشتن بیرون تو با خاموشی و عرفان بخوان حمد و ثنا امشب
دریا دلان
امشب ز فیض آمدنت خانه روشن است از هاله وجود تو کاشانه روشن است
در صدر انجمن که کم از بزم باده نیست ساقی بمان که ساحت میخانه روشن است
بی تابی ام به شعر تر از واژهای توست مشتاقی ام به عاقل و دیوانه روشن است
از جاهلان حکایت عشق مرا مپرس احوال من به مردم فرزانه روشن است
مواجم از ترانه دریا دلان عشق در شطِ اشک گوهر یکدانه روشن است
سوز و گداز سینه ام از مهر روی توست جانبازی ام به شاهد و پروانه روشن است
کاخ ستم ز آه تو زیر و زبر شود صدها چراغ در دل ویرانه روشن است
عکس رخت به جاام غزل های “ناصری” ست گلواژه ات چو باده به پیمانه روشن است

گردآوری شده از کتاب سرود چشمه سبز، اشعار هاشم ناصری گلمکانی، نشر نوند

سمیه مظفری

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها:









صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید