وب سایت آموزشی یاد بگیریادبگیر
  • پرسش و پاسخ
  • تماس با ما
  • آشپزی
  • آموزش اینترنت
  • آموزش زبان انگلیسی
  • آموزش عکاسی
  • بازی فکری و سرگرمی
  • خواندنی ها و سرگرمی
  • دانش و فناوری
  • سلامتی و بهداشت
  • فیلم
  • کسب و کار
  • مذهبی
  • مقالات صوتی
  • موفقیت و خود سازی
  جستجو در یاد بگیر
عناوین تصادفی در موفقیت و خود سازی
بياموزيد خود را تصديق و تاييد كنيد

بياموزيد خود را تصديق و تاييد كنيد

چگونه اعتماد به نفس خود را تقویت کنیم

چگونه اعتماد به نفس خود را تقویت کنیم

بیشتر بخواهید بیشتر بدست آورید.

بیشتر بخواهید بیشتر بدست آورید.

آشنایی با زندگی حرفه ای مارک کوبان و راز پول سازی او

آشنایی با زندگی حرفه ای مارک کوبان و راز پول سازی او

سخن بزرگان درباره خوش بيني حرفه اي

سخن بزرگان درباره خوش بيني حرفه اي

طناب نازک – طنابی که به پای شما بسته شده است آیا به همان محکمی است که فکر می کنید؟

طناب نازک – طنابی که به پای شما بسته شده است آیا به همان محکمی است که فکر می کنید؟

دو مرد بیمار – داستان کوتاه

دو مرد بیمار – داستان کوتاه

چرا کسب و کارت جایی که باید نیست؟

دو مرد بیمار – داستان کوتاه

نسخه صوتی

دو مردی که بیماری سختی داشتند در بیمارستانی در یک اتاق بستری شده بودند. یکی از آنها در تختی که کنار پنجره بود قرار داشت این اتاق پنجره دیگری نداشت. او هر روز اجازه داشت مدتی را در تخت خود بنشیند تا مایع داخل ریه هایش تخلیه شود و مرد دیگر مجبور بود تمام روز در تخت خود دراز بکشد و پزشکان به او اجازه بلند شدن نمی دادند.

آنها درباره زندگی، کار، خانواده و تعطیلات خود با هم بسیار گفتگو می کردند. هر بار که مرد اول کنار پنجره روی تخت خود می نشست هر چیزی را که از پنجره می دید برای هم اتاقی خود با جزییات کامل توصیف می کرد. و هم اتاقی اش هر روز منتظر این لحظه بود چون دنیای او با زیبایی های بیرون قشنگ تر و روشن تر می شد.

دو مرد بیمار داستان کوتاه

منظره ای فوق العاده از پارکی که دریاچه ای زیبا در آن قرار داشت از پنجره دیده می شد. کودکان با شادی در پارک بازی می کردند و مرغابی ها و قوهای زیبا در حال شنا کردن در آن دریاچه رویایی بودند. زوج های جوان دست در دست هم قدم می زدند و اطراف آن ها پر بود از گل های رنگارنگ همچنین افق رویایی شهر از این پنجره قابل دیدن بود.

وقتی که هم اتاقی او آن چه که بیرون پنجره در جریان بود را توصیف می کرد مرد چشمانش را می بست و به سخنان هم اتاقی اش که همه چیز را به زیبایی توصیف می کرد گوش می داد و آن زندگی و صحنه های زیبا را در ذهن خود مجسم می کرد.

یک روز صبح مردی که تختش در کنار پنجره قرار داشت چشمانش را باز نکرد او شب قبل در آرامش و زمانی که در خواب بوده جان سپرده بود. و هم اتاقی اش بسیار غمگین شد.

پس از مدتی وقتی که پرستار برای انجام بازدید های روزانه به سراغش آمد تقاضا کرد تا اگر ممکن است تخت او را به کنار آن پنجره رویایی انتقال دهند. و پرستار با مهربانی با این تقاضا موافقت کرد و او را جابجا کرد. وقتی که در اتاق تنها شده بود مرد با درد زیاد و به سختی، خود را کمی بلند کرد و روی یک آرنج خم شد تا بتواند دنیای بیرون را ببیند. اما منظره ای که دید او را شگفت زده کرد. در مقابل آن پنجره فقط یک دیوار بود.

وقتی که پرستار به اتاق آنها بازگشت مرد درباره هم اتاقی اش با او صحبت کرد و توصیف زیبایی که او از دنیای بیرون کرده بود را برایش شرح داد. پرستار بعد از کمی مکث گفت مردی که هم اتاقی شما بود کور بود و احتمالاً او می خواسته با این حرف ها روحیه شما را تقویت کند.

ترجمه: علی یزدی مقدم

  • ارزش عشق! – داستان کوتاه
  • سخنانی که به من انگیزه دادند!
  • کفش های قرمز بپوشید!
  • نقطه سیاه
  • چگونه در ياد ها خواهيد ماند؟
این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است. استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است.
برچسب ها: داستان کوتاه

  • ارزش عشق
    ارزش عشق! - داستان کوتاه
  • داستان کوتاه-درسی از تابستان
    فایل صوتی داستان کوتاه درسی از تابستان
  • داستان کوتاه نقطه سیاه
    داستان کوتاه صوتی انگیزشی نقطه سیاه
  • کتاب صوتی گیله مرد نوشته بزرگ علوی
    داستان صوتی "گیله مرد"
  • داستان دو دوست و خرس وحشی
    دو دوست - داستان كوتاه
  • دو مرد بیمار داستان کوتاه
    مقاله صوتی داستان کوتاه دو مرد بیمار

نظر شما چیست؟



صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنیدصفحه ما را در توییتر دنبال کنیدصفحه ما را در اینستاگرام دنبال کنیدصفحه ما را در لینکداین دنبال کنید

تماس با ما | پست الکترونیکی یا email ما :

تمامی حقوق برای یاد بگیر دات کام محفوظ است.