مدتی قبل از اینکه سلسله هخامنشی در ایران شروع به سلطنت کند و هکذا مدتی قبل از این که سلسله مادها در ایران (شمال غربی و غربی) سلطنت نمایند، ایران پادشاهی به اسم گات داشته است.
ما نمی دانیم که آیا گات همان زردشت است که گاتها را سروده و تا امروز بجا مانده یا شخص دیگری می باشد.
در وجود زردشت و گات تردیدی نیست اما ممکن است مورخین قدیم این دو نام را با هم اشتباه کرده باشند.
ریچارد فرای دانشمند ایران شناس و استاد کنونی تاریخ ایران در دانشگاه هاروارد که سال 1345 خورشیدی سفری به ایران داشت، خیلی کوشید که بتواند زمان سلطنت گات یا زردشت را به طور دقیق تعیین نماید ولی از عهده برنیامد و تخمین او از شش هزار سال قبل از میلاد مسیح تا ششصد سال قبل از میلاد است و تصدیق می کند که در پیغمبری زردشت تردیدی وجود ندارد، اما پیغمبری او شبیه به رسالت آباءالاولین مثل ابراهیم و لوط و یعقوب علیهما السلام و غیره بوده است، یعنی هم پیغمبر بوده و هم پادشاه.
ریچارد فرای در فهرستی که ارایه داده از پنجاه دانشمند ایران شناس اروپایی و بخصوص آلمانی اسم می برد که کوشیدند محل تولد و تاریخ ولادت زردشت را تعیین نمایند و از عهده برنیامدند و هر چه راجع به محل تولد زدشت گفته شده (از جمله کنار دریاچه رضاییه) روایت هایی است که اسناد تاریخی، آنها را تائید نمی نماید.
ریچارد فرای، گات ها را قدیمی ترین اثر ادبی زبان فارسی می داند و می گوید شاید صدها سال یا هزارها سال گات ها سینه به سینه منتقل می شد تا این که خط اختراع گردید و توانستند آنها را بنویسند.
گات در دوره ای در ایران سلطنت می کرده که ایران در طول سواحل شمالی دریای مدیترانه کوچ نشین داشته است. گات مردی بوده که خیلی علاقه مند به عمران و توسعه کشاورزی بوده است و می خواسته که اسلوب کشاورزی ایران را در اروپا معمول نماید و اقوام اروپایی را رهبری کند.
قدیمی ترین مورخ مغرب زمین که قبل از هرودوت یونانی می زیسته و موسوم به «خانتوس» اهل کشور لیدی بود، راجع به این پادشاه چنین می گوید:
«سپس گروهی از زنان و مردان کشاورز را از سرزمین گیل واقع در اقصای مغرب اروپا کوچانید و کنار دریای خزر نشانید و گروهی از زارعین کنار دریای خزر را کوچ داد و آنها را ساکن سرزمین گیل کرد».
انسان بدون اینکه مجبور شود در اسناد تاریخی فرو برود می تواند بفهمد که سرزمین گیل واقع در اقصای مغرب اروپا همان سرزمینی است که بعد موسوم به «گول» شد و امروز فرانسه نام دارد.
فرانسویهای قدیم از برنج بدون اطلاع بودند و گات عده ای از کشاورزان سواحل دریای مازندران را (منطقه ای که امروز به اسم گیلان خوانده می شود) کوچانید و به فرانسه فرستاد تا در آنجا رسم کاشتن برنج را به فرانسویها بیاموزند و عده ای از کشاورزان فرانسه را هم کوچانید و ساکن منطقه گیلان کرد تا به رموز کشاورزی ایرانیان آشنا شوند.
امروز هم هر کس وارد یک دهکده در جنوب فرانسه شود و به دقت وضع زندگی روستاییان را ببیند و آنگاه به ایران مسافرت نماید و وارد یک دهکده در گیلان گردد حیرت زده مشاهده می کند که وضع زندگی و بعضی از اختراعات صنعتی گذشته مثل تراکتور و کومباین و اتومبیل در هر دو دهکده یکسان است، حتی روستاییان فرانسه، در اعیاد محلی خود مثل روستاییان گیلان کشتی بر کمر می بندند و کشتی، علامت مذهبی مخصوص ایرانیان قدیم بود که بعد موسوم به زنار گردید و کشتی را چون کمربند به کمر می بستند و دنباله آن به شکل منگوله آویخته می شد.
بعضی از نباتات دیگر هم که امروز در جنوب فرانسه و هم در گیلان دیده می شود، توسط همان کشاورزان به جنوب فرانسه منتقل گردید.
یونانی ها تاریخ سلطنت و پیغمبری این مرد بزرگ یعنی زردشت یا گات را ششصد سال قبل از میلاد مسیح می دانند، اما ایرانیان این تاریخ را قبول ندارند و باید دانست که یونانیان تواریخ مربوط به زردشت را از ایرانیان اقتباس کرده بودند.
در خود ایران تمام تواریخ مربوط به دوران زندگی این مرد بزرگ مسبوق به بعد از اسلام است و از تواریخ قبل از اسلام، هیچ سندی در دست ایرانیان نیست.
«البیرونی» که یکی از مورخین بعد از اسلام است می گوید: زردشت در 258 سال قبل از اسکندر متولد گردید و این تاریخ هم با این که مفروض می باشد گنگ است و ما نمی دانیم زردشت در موقع تولد اسکندر متولد شد یا هنگام مرگ او و یا زمانی که اسکندر وارد ایران گردید.
طبق یک روایت، مبداء تاریخ ایرانیان قدیم عبارت بوده است از زمانی که پادشاه ایران به اسم ویشتاسب (ویشت اسب) کیش زردشتی را پذیرفت.
نام اسب در نام عده ای از سلاطین و سرداران و پهلوانان ایران قدیم آمده زیرا آنها سوارکار بودند و اسب را دوست می داشتند و می دانیم که اسب، جانور بومی ایران بوده و از ایران به سایر کشورها رفت.
معلوم نیست که ویشتاسب در کجای ایران سلطنت می کرده و آیا پادشاه شرقی یا پادشاه غربی ایران بوده است.
سرگذشت هایی که در کتاب اوستا هست بیشتر به سوی مشرق ایران توجه دارد و با وضع جغرافیایی مشرق ایران مطابقت می کند و طبق روایات اوستا، زردشت در مشرق ایران می زیسته و روزی که ویشتاسب کیش زردشتی را پذیرفت زردشت، یک درخت سرو در شهر کاشمر در خراسان کاشت و آن درخت تا بعد از اسلام باقی بود.
اگر مسکن اولیه زردشت را مشرق ایران بدانیم باید پذیرفت که بعد، به علل سیاسی یا مذهبی مهاجرت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت و در آنجا مسکن گزید.
بعضی بر آنند که زردشت در شهر «رق» که بعد به اسم ری خوانده شد متولد گردید و اینان محل تولد زردشت را تهران کنونی می دانند. در صورتی که در ایران قدیم چند شهر به اسم رق وجود داشت که بعد «رقه» شد و امروز هم در جنوب خراسان و نزدیک شهر طبس قصبه ای به اسم رقه وجود دارد و هزاراها سال قبل از این، ناصر خسرو علوی هنگامی که در جنوب خرسان سفر می کرد و در واقع می گریخت تا اینکه وی را به گناه اسماعیلی بودن به قتل نرسانند در مسجد جامع قصبه رقه نماز خواند و اگر محل تولد زردشت را در خراسان بدانیم باید فرض کرد که او در شهر رقه خراسان که امروز یک قصبه است متولد گردید نه در شهر رقه نزدیک تهران کنونی.
برگرفته از سرزمین جاوید، نویسندگان: ماریژان موله، ارنست هرتسفند، رومن گیرشمن. ترجمه و اقتباس: ذبیح الله منصوری. انتشارات: نگارستان کتاب.
تنظیم: میترا نامجو
نظر شما چیست؟