• ارسال کننده: میترا نامجو
  • تاریخ انتشار: 2017 / 08 / 27

مداوای امیر منصور بن نوح به دست زکریای رازی

روز پنجم شهریور (بیست و هفتم اوت) به پاس زحمات فراوان ابوبکر محمد بن زکریای رازی، همه چیز دان، پزشک، فیلسوف و شیمی دان بزرگ ایرانی، روز داروسازی نام گذاری شده است. زکریای رازی کاشف الکل، جوهر گوگرد و نفت سفید است.

زکریای رازی در ری به دنیا آمد، تا جوانی در این شهر زندگی کرد. بعدها به زرگری و کیمیاگری پرداخت و در بیمارستان بغداد، علم طب را آموخت. بعدها ریاست بیمارستان «معتضدی» در بغداد را بر عهده گرفت و پس از مرگ معتضد، خلیفه عباسی، به ری بازگشت و ریاست بیمارستان ری را عهده دار شد و تا پایان عمر در ری ماند و در آخر عمرش نابینا شد.

به بهانه روز داروساز و بزرگداشت این دانشمند بزرگ ایرانی، خواندن داستان زیر برای خوانندگان عزیز خالی از لطف نیست.

داستان “بیماری امیر منصور بن نوح و مداوای زکریای رازی”

«امیر منصور بن نوح بن نصر سامانی» به بیماری بدی دچار شد، طوری که نمی توانست از جایش بلند شود. پزشکان هم از معالجه او درمانده شده بودند. امیر منصور کسی را به دنبال «محمد بن زکریای رازی» فرستاد تا او را از ری به بخارا بیاورد.

مداوای امیر منصور بن نوح به دست زکریای رازی

رازی تا نزدیک رودخانه جیحون آمد ولی وقتی رودخانه را دید، گفت: «من در کشتی نمی نشینم چون که خداوند در قرآن کریم گفته است: با دستان خود موجبات هلاکت خود را فراهم نکنید. در کشتی نشستن من به منزله هلاک شدن به دست خودم است و من به همین خاطر چنین کاری را نمی کنم.»

او سپس کتابی به دست آن فرستاده، داد و گفت: « تمام دانش من در این کتاب خلاصه می شود. از این کتاب مقصود پادشاه به دست خواهد آمد و دیگر نیازی به من نخواهد بود.» فرستاده دست خالی نزد امیر سامانی برگشت و کتاب را به امیر تحویل داد. امیر بسیار ناامید و ناراحت شد. سپس دستور داد هزار دینار طلا برای زکریای رازی بفرستد و او را با اسب خاص و احترام زیاد به بخارا بیاورند و اگر او راضی به آمدن نشد، دست و پای او را ببندند و او را به زور وارد کشتی کنند تا به بخارا بیاید.

فرستادگان امیر منصور به گفته ی پادشاه عمل کردند و وقتی دیدند که «رازی» حاضر به مسافرت با کشتی نیست، دست و پای او را بستند و او را به زور سوار کشتی کردند. هنگامی که از کشتی پیاده شدند، دست و پای رازی را باز کردند و او را بر اسب نشاندند. آنها وقتی دیدند رازی با خوش رویی و مهربانی سوار بر اسب شد و هیچ شکایتی نکرد، تعجب کردند و علت را از او پرسیدند.

رازی در جواب مامون گفت: «من می دانم که هر سال بیست هزار نفر از رودخانه ی جیحون سالم سفر می کنند و من هم اگر سوار کشتی بشوم مثل بقیه به سلامت به مقصد می رسم اما اگر به احتمال ضعیفی غرق می شدم، مردم تا قیامت می گفتند رازی چه مرد نادانی بود که با اختیار خود در کشتی نشست و غرق شد و من به خاطر این که عذری داشته باشم، با این سفر مخالفت کردم.»

ماموران، رازی را با احترام به شهر بخارا آوردند و او را فوراٌ بر بالین امیر سامانی حاضر کردند. رازی درمان را از همان ساعت آغاز کرد و از هیچ کوششی برای درمان امیر سامانی دریغ نکرد ولی هیچ مداوایی مفید واقع نشد و رازی نتوانست برای بهبودی امیر منصور کاری بکند. او تصمیم گرفت روش درمانش را عوض کند و برای آن روش به یک اسب و یک قاطر نیاز داشت. ماموران پادشاه فوراٌ برای رازی یک اسب و قاطر را آماده کردند. معروف بود که آن اسب و قاطر آنقدر تیز پا بودند که می توانستند روزی چهل فرسنگ راه را بپیمایند.

فردای آن روز زکریای رازی، امیر منصور سامانی را به حمام برد و آن اسب و قاطر را بیرون حمام منتظر نگه داشت. سپس خودش به داخل حمام رفت و به خدمتکارش گفت: «مواظب اسب و قاطر باش تا من از حمام برگردم.» او هیچ یک از ماموران امیر منصور را به داخل حمام راه نداد و خودش تنها به داخل حمام رفت و پادشاه را در وسط حمام نشاند.

سپس آب ولرمی بر سر و روی او ریخت و شربتی را که آماده کرده بود به او خوراند.

مدتی گذشت تا جریان خون در بدن امیر تند شد و رنگ صورتش کمی تغییر کرد. سپس زکریای رازی بیرون رفت و لباسش را پوشید و دوباره به داخل حمام آمد و روبروی امیر ایستاد و تا می توانست به او ناسزا گفت.

او با لحن بد و زننده به پادشاه سامانی گفت: «ای بی خرد نادان سبک سر! تو همان شخص احمقی هستی که دستور دادند مرا ببندند و در کشتی بیاندازند. اگر در کشتی غرق می شدم جواب خون مرا چه کسی می داد؟ اگر تو را به خاطر ظلمی که در حق من روا داشتی نکشم، فرزند پدرم نیستم.»

امیر سامانی از شنیدن حرف های زکریای رازی بسیار عصبانی و خشمگین شد، طوری که از جای خویش بلند شد و سر زانوهایش نشست.

سپس رازی کاردی از لباسش بیرون آورد و قصد کشتن امیر را کرد. امیر منصور آن قدر خشمگین و عصبانی شده بود که روی پاهایش ایستاد.

محمد بن زکریای رازی وقتی امیر را روی پای خود ایستاده دید، از حمام خارج شد و همراه غلامش سوار اسب و قاطر تیز رو شدند و به سمت رود جیحون حرکت کردند. آنها تا هنگام عصر اسب سواری کردند تا این که به رودخانه جیحون رسیدند و سوار کشتی شدند و به سمت مرو رفتند.

وقتی که «رازی» به مرو رسید، در آنجا نامه ای به امیر نوشت و گفت:

«زندگانی امیر دراز باد. من برای مداوای پادشاه هر چه لازم بود انجام دادم. وقتی دیدم روش هایم برای معالجه سودی ندارد، تصمیم گرفتم روش معالجه ام را عوض کنم و مجبور شدم به درمان نَفس امیر بپردازم.

به خاطر همان شربتی درست کردم که خون را در رگ ها به حرکت در می آورد و سپس شما را به حمام بردم و آن شربت را به شما خوراندم. برای اینکه هدفم را عملی کنم، می بایست شما را حسابی می ترساندم و خشمگین می کردم تا آتش خشم به کمک بدن ضعیفتان بشتابد و تن و جان شما نیرو بگیرد و با این نیرو سم های زائد بدن شما دفع شود. اما به خاطر حرف های زشتی که به شما زدم پوزش می خواهم و به همین خاطر تصمیم گرفتم از جلوی چشمتان دور باشم  و به جایی بروم که به این زودی ها دست شما به من نرسد.»

پیش بینی زکریای رازی درست بود چون آن وقتی که رازی سوار بر اسب شد و از حمام بیرون رفت، امیر با پاهای خودش از حمام بیرون آمد و سراغ رازی را گرفت. وقتی خدمتکاران در جواب امیر گفتند که رازی از شهر خارج شد، امیر منظور رازی را فهمید و دید که روی پاهای خود ایستاده و بیماری اش مداوا شده است.

خبر سلامتی امیر در شهر بخارا پیچید و به مناسبت سلامتی او صدقه های بسیاری دادند و جشن های با شکوهی بر پا کردند. امیر منصور سامانی دستور داد تا همه جا را به دنبال زکریای رازی بگردند.  ماموران هفت روز به دنبال رازی بودند تا این که خدمتکار رازی از راه دور فرا رسید در حالی که سوار بر همان قاطر بود و اسب را به دنبال خود می کشید.

خدمتکار نامه ی محمد بن زکریای رازی را به امیر داد. امیر منصور بعد از خواندن نامه عذر رازی را پذیرفت و او را بخشید. سپس دستور داد برای رازی اسب و خلعت و سلاح و چند غلام و کنیزک ببرند و هر ساله از املاک مامون، خلیفه عباسی در ری دو هزار دینار طلا و همینطور دویست خروار گندم به رازی بدهند.

همه ی اینها به خاطر این بود که رازی توانست کاری کند که امیر منصور سامانی سلامتی خود را به دست بیاورد و از آن به بعد آوازه ی رازی در تمام کشورهای اسلامی پیچید.

برگرفته ار کتاب چهار مقاله، گردآوری: رحمت الله رضایی، انتشارات: خلاق

تنظیم: میترا نامجو

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها:









صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید