حیاط خاطره ها … شعر نو
شعر نو “حیاط خاطره ها”
انتهای کوچه کاهگلی یه حیاط بود
پر گلهای محمدی و عطر سنجد
آسمانش لاجوردی
خاک آن شاد از بی دردی
در چوبی رو به باغ
و نسیم لا به لای سپیدار بلند
جوی آب پشت خانه
راست قامت درخت توت سایه باش
عیدهایش بوی باران
بوی دلهای سپید و شادی کودکانه
یاد باد تاکهای پر انگور
خستگی و آب سرد توی کوزه
سفره پهن عطر ترخون ظرف های پر آبگوشت
نون داغ روی والر
خانه خالیست خانه مرده
نه صدایی می شنوی و نه نگاهی ترا میجوید
حرف ها کهنه شده دل ها مرده شده، شیشه پنجره ها تار شده
خانه خالیست خانه مرده
همه رفتند … بوی عیدی، خنده های کودکانه
سفره های پر روزی
چکه آب روی قالی گنجه های توی پستو
انتهای کوچه کاهگلی یه حیاط است
پر گلهای سکوت و عطر برگشت
سمیرا زمانی (پاییز)
عالی بود.واقعا که الان خونه خالیست.متروکه است.ولی وقتی همه دوباره جمع میشیم،خوش میگدره