وب سایت آموزشی یاد بگیریادبگیر
  • پرسش و پاسخ
  • تماس با ما
  • آشپزی
  • آموزش اینترنت
  • آموزش زبان انگلیسی
  • آموزش عکاسی
  • بازی فکری و سرگرمی
  • خواندنی ها و سرگرمی
  • دانش و فناوری
  • سلامتی و بهداشت
  • فیلم
  • کسب و کار
  • مذهبی
  • مقالات صوتی
  • موفقیت و خود سازی
  جستجو در یاد بگیر
عناوین تصادفی در خواندنی ها و سرگرمی
خوان هفتم و نامه کیکاوس به پادشاه مازندران – داستانی از شاهنامه

خوان هفتم و نامه کیکاوس به پادشاه مازندران – داستانی از شاهنامه

چگونه آخوندک ها می توانند سریع تر از یک پلک بر هم زدن بپرند؟

چگونه آخوندک ها می توانند سریع تر از یک پلک بر هم زدن بپرند؟

قوانین پیوستن به مافیا

قوانین پیوستن به مافیا

هفت خوان رستم (خوان اول تا چهارم)- داستانی از شاهنامه

هفت خوان رستم (خوان اول تا چهارم)- داستانی از شاهنامه

حقایقی در مورد گربه ماهی، پرورش در آکواریوم و تغذیه

حقایقی در مورد گربه ماهی، پرورش در آکواریوم و تغذیه

پادشاهی کیکاوس _ داستانی از شاهنامه

پادشاهی کیکاوس _ داستانی از شاهنامه

آموزش ترفندهای ساده ضرب کردن – ضرب 11 و 111 در عدد چند رقمی

آموزش ترفندهای ساده ضرب کردن – ضرب 11 و 111 در عدد چند رقمی

چرا کسب و کارت جایی که باید نیست؟

درباره مولانا بیشتر بدانید، 2007 سال مولوی

یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیده‌ است. در تقویم ایران، هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولوی نامگذاری شده است بنابراین به بهانه این روز، بر سرگذشت و آثار این شاعر و عارف نظر می افکنیم.

مولانا، جلال الدین محمد نام داشت و در حدود سال 604 هجری در بلخ به دنیا آمد. پدرش بهاءالدین ولد، واعظی بود زبان آور و خوش بیان که به صوفیه گرایش داشت و مجموعه یی از مواعظ او هم اکنون باقی است و معارف بهاولد نام یافته است.

واعظ بلخ هنگامی که پسرش جلال الدین کودکی خردسال بود از بلخ بیرون آمد. چندی در حدود وخش و سمرقند می بود، آنگاه عزیمت حج کرد. از راه نیشابور و بغداد به حجاز رفت و در بازگشت از مکه یکچند به شام شد. هنگامی که خوارزم و ماوراء النهر به دست مغول افتاده بود و خوارزمشاه سرگشته و دربدر از پیش دشمن می گریخت بهاولد در ارزنجان و سیواس به آسیای صغیر بود.

چند سالی نیز در آن شهر و لارنده بسر برد و در این زمان پسرش جلال الدین بیش و کم هجده ساله بود. در مدت اقامت در لارنده بود که مادر جلال الدین_ مومنه خاتون_ وفات یافت و جلال الدین هم به اشارت پدر گوهر خاتون دختر شرف الدین لالا را به زنی گرفت.

درباره مولانا بیشتر بدانید، 2007 سال مولوی

چهار سالی بعد از این واقعه بها ولد به خواهش سلطان سلجوقی روم، علاءالدین کیقباد، رخت به قونیه کشید و آنجا ماند تا دو سالی بعد که هم در قونیه وفات یافت. هنگام وفات پدر، جلال الدین که جوانی بیست و چهار ساله بود به خواهش مریدان مسند تدریس و منبر وعظ بها ولد را اشغال کرد و به جای پدر نشست.

جلال الدین مردی بی تکلیف، ساده و نیک محضر بود. بیشتر با درویشان و پیشه وران نشست و برخاست داشت و در معامله با محتشمان، گستاخ و بی پروا بود. با وجود لاغری و زرد رویی، حشمت و مهابتی قوی داشت. اگر چه لباس ساده صوفیانه می پوشید مردم در وی به چشم اهل حشمت می دیدند. با این همه در مجلس او از هر دستی مردم راه داشتند. حتی یک ترسای مست می توانست در سماع او حاضر شود و شور و عربده کند. و قصابی ارمنی اگر به وی بر می خورد از وی تواضعهای شگفت می دید.

در بردباری و شکیبایی حوصله یی کم مانند داشت. طالب علمی که با صوفیه دشمنی داشت بر سر جمع با وی گفت از مولانا نقل کنند که جایی گفته است «من با هفتاد و سه مذهب یکی ام، آیا این سخن مولانا گفته است؟» گفت آری گفته ام. آن مرد زبان طعن بگشاد و مولانا را دشنام داد. مولانا بخندید و گفت با این نیز که تو می گویی یکی ام، یکرنگی و صلحجویی او تا بدین حد بود و با رند و زاهد و گبر و ترسا چنین می زیست.

در جمادی الاخر سال 672 در پایان بیماری که ظاهرا تب محرقه بود مولانا در قونیه چشم از جهان فروبست. شیخ صدرالدین قونوی بر جنازه وی نماز خواند. جسد او را در جوار تربت پدرش که موسوم به باغ سلطان یا ارم باغچه بود دفن کردند.

بنایی هم به نام قبه خضرا به نفقه بزرگان عصر و مریدان بر تربت وی پدید آمد. آنجا آرامگاه خانوادگی احفاد وی شد و تاکنون نزدیک پنجاه تن از فرزندان وی در آن آرامگاه آسوده اند.

آثار جلال الدین البته شامل نظم و نثر است_ در مجموعه آنها بیتی چند نیز به عربی، ترکی، و حتی یونانی هست و دیگر تمام آثار وی به زبان فارسی است. از این میان آنچه نثر است غالبا تقریر و املای اوست جز مکاتیب که دست کم پاره ایی آنها به خط وی بوده است.

این نامه ها البته متضمن نکات عرفانی نیست، غالبشان مطالب خصوصی است که در سفارش مریدان به بزرگان عهد نوشته شده است. اما آنچه از تقریر و املای او باقی است یکی فیه ما فیه است و دیگر مجالس سبعه. فیه ما فیه مجموعه سخنانی است که در مجالس خویش گفته است:

بعضی جواب سوالهایی است که از وی می کرده اند و قسمتی هم خطاب به معین الدین پروانه است. این سخنان مشحون است به نکات اخلاقی و عرفانی و حکایات لطیف و چنان می نماید که نام آن در اصل مقالات بوده است.

اما مجالس سبعه عبارت است از هفت مجلس که جلال الدین در سالهایی که منبر می رفته بیان کرده است و چون بعد از انقلاب روحانی بنابر مشهور بیش از یک بار به منبر نرفته است، این مجلس را می توان نمونه ی اندیشه های

او در دوره قبل از ظهور شمس دانست.

از این رو در تحقیق سرگذشت روحانی مولانا این مجالس را باید بسیار مهم شمرد. اما آنچه به شعر از وی بازمانده است مثنوی است و غزلیات، همچنین مقداری رباعیات که بعضی از آنها بی شک از وی نیست، و به هر حال رباعیات وی با آنکه در پاره یی موارد نکات لطیف و دقیق دارد نسبت به سایر اشعار مولانا مهم نیست.

اما درباره مثنوی و غزلیات جای گفتگو بسیار است.

مثنوی البته کتاب تعلیم است: تعلیم طریقت برای نیل به حقیقت. اما نزد مولوی شریعت نیز از گذرگاه طریقت دور نیست، از این رو عجیب نیست که شاعر گاه در جستجوی حقیقت شیوه اهل شریعت را پیش گیرد. درست است که مثنوی سخن اهل جدال و کلام نیست، اما شاعر در آن مثل اهل کلام در اثبات عقاید و آراء اهل شریعت اهتمام دارد، با این همه مثل اهل کلام نیست که تنها یک مذهب و یک اندیشه را حق و درست بداند.

آثار مولانا

آثار مولانا را به دو بخش آثار منظوم و منثور تقسیم کرده اند.

آثار منظوم:
  • مثنوی معنوی (کتاب جامع عرفان نظری و عملی می باشد)
  • دیوان شمس تبریزی (غزلیات)
  • رباعیات (بخشی از دیوان مولانا)
آثار منثور:
  • فیه ما فیه (مجموعه تقریرات مولانا)
  • مجالس سبعه (مجموعه مواعظ و مجالس)
  • مکتوبات (مجموعه نامه های صد و پنجاه گانه)

در ادامه قسمتی از شعر آغازین کتاب “مثنوی و معنوی” از دفتر اول، را برای علاقه مندان تهیه کرده ایم:

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم

جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

سر من از نالهٔ من دور نیست

لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

لیک کس را دید جان دستور نیست

آتشست این بانگ نای و نیست باد

هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشقست کاندر نی فتاد

جوشش عشقست کاندر می فتاد

نی حریف هرکه از یاری برید

پرده‌هااش پرده‌های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی کی دید

همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید

نی حدیث راه پر خون می‌کند

قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

…

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام

برگرفته از کتاب با کاروان حُلّه نویسنده: دکتر عبدالحسین زرین کوب، انتشارات علمی.

تنظیم: میترا نامجو

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است. استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است.
برچسب ها: شاعر

  • استفاده از ضربان قلب به عنوان رمز عبور
    استفاده از ضربان قلب به عنوان رمز عبور
  • توانایی هایی از انسان ها که ارزش دیدن دارد!
  •  علاقه انسان به نگهداری از حیوانات خانگی از کجا می‌آید؟
    علاقه انسان به نگهداری از حیوانات خانگی از کجا می‌آید؟
  • آداب پس از تولد نوزاد
    آداب پس از تولد نوزاد
  • این زن رزمی کار از مار سریعتر است
    استاد هنرهای رزمی که از مار سریعتر است!
  • سعدی
    مور همان به که نباشد پرش - حکایتی از حکیم سعدی

نظر شما چیست؟

ضد هرزنامه *-- بارگیری کد امنیتی --



صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنیدصفحه ما را در توییتر دنبال کنیدصفحه ما را در اینستاگرام دنبال کنیدصفحه ما را در لینکداین دنبال کنید

تماس با ما | پست الکترونیکی یا email ما :

تمامی حقوق برای یاد بگیر دات کام محفوظ است.