هاشم ناصری گلمکانی فرزند استاد باقر نجار در سوم تیرماه 1319 به دنیا آمد. تا سال چهارم ابتدایی در دبستان کیهان گلمکان بود سپس به مشهد رفت و لیسانس خود را در رشته فرهنگ و تمدن اسلامی از دانشگاه فردوسی مشهد اخذ کرد.
دوازده سال در روزنامه و چاپخانه خراسان مشغول به کار بود و از سال 1346 تا 1373 در وزارت پست و تلگراف کار می کرد، همین طور مسئول آموزش در دبیرستان پست و آموزشکده فنی و خدمات پستی بود. ناصری عاشق انجمن ادبی بود و کار ادبی خود را از محفل استاد فرخ شروع کرد و در ادامه از محفل استاد قهرمان بهره برد.
مهدی بیا
خون دلم زدیده روان شد نیامدی | چندین بهار بی تو خزان شد نیامدی |
در صبحگاه هجر تو عالم سفید بود | نقش زمین سیه به زمان شد نیامدی |
بهر گروه بد شکم و بی هنر به شهر | در ازدحام، دکه دکان شد نیامدی |
توسن شده ست سرکش و گستاخ شد هیون | از کف رها مهار و عنان شد نیامدی |
گفتم جهان زغم برهد با قدوم تو | جان ها تهی زتاب و توان شد نیامدی |
در آرزوی روی تو جانم به لب رسید | جسمم تباه از پی جان شد نیامدی |
آتش گرفت سینه ام از رنج انتظار | سوزنده آه و ناله فغان شد نیامدی |
آن آذری بود نهفته به لوح دل | در ظهر جمعه شعله فشان شد نیامدی |
از بیشه سرو رفت و صنوبر ز پا فتاد | نرگس به باغ گل نگران شد نیامدی |
هر روز جمعه دل به صف انتظار ماند | هر سرو قد خمید و کمان شد نیامدی |
بی تو چراغ صلح فروزان نمی شود | آهو رمید و گرگ شبان شد نیامدی |
در انتظار آمدنت ناصری سرود | مهدی بیا، چو ورد زبان شد نیامدی |
چراغ مهر مهدی شد فروزان | به عشق پاک و ایمان بست پیمان |
که تا در مقدم پاکش بریزد | گل از کنگ و ابرده تا سرایان |
باز آی که مشتاق ظهور تو منم | سرمستم و طالب حضور تو منم |
آدینه رسید لحظه آمدن است | بی طاقت آن چشمه نور تو منم |
شد ورد زبان من، چه گویا چه خموش | اوصاف تو از خلوت دل تا در گوش |
باشد دلم از عشق تو در جوش و خروش | از خون دلم باده گلرنگ منوش |
تنظیم: سمیه مظفری
این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است. استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است.
برچسب ها: ادبی - شعر