• ارسال کننده: علی یزدی مقدم
  • تاریخ انتشار: 2016 / 01 / 15

چرا سخنرانان 30 هزار دلار در ساعت درآمد دارند؟

محل سخنرانی  و کنارآمدن با آن اولین چالش یک سحنران برای تسخیر اذهان است، و بهتر است بگویم این چالش بزرگتری از خود سخنرانی است. سخنرانی چیزی است که آن را به خوبی می شناسم و کاری است که به خوبی از عهده آن بر می آیم. حتی وقتی که خودم فکر می کردم کارم افتضاح بوده باز هم از کسی نقد بدی نشنیده ام. کاری که من می کنم این است وقتی که به محل سخنرانی می رسم باید شروع کنم به صحبت کردن مهم نیست که چقدر محل نامناسبی باشد، حتی اگر نامناسب ترین اتاق دنیا را برای سخنرانی در اختیار من قرار دهند باید کار خودم را به بهترین وجه انجام دهم. و باید خود را با هر مشکلی که در این اتاق یا سالن وجود دارد وفق دهم، نمی توانم حاضرین را منتظر بگذارم تا همه چیز آماده شود. مسافرت هر کسی را از نظر روانشناسی تحت فشار قرار می دهد. فرودگاه ها با آن قوانین و کاغذ بازی هایشان، عبور از ترافیک، رزرو هتل و خستگی راه همه حقایقی هستند که به عنوان یک سخنران باید بر آنها مسلط باشید. کسی به خستگی یا استرسی که شما تحمل کرده اید اهمیت نمی دهد. وقتی به محل سخنرانی رسیدید باید همه چیز را تحت کنترل خود داشته باشید. اگر نیاز به استراحت دارید این زمان را به خود بدهید و درست برنامه ریزی کنید. اگر نتوانم سخنرانی را تحت کنترل خود داشته باشم در حقیقت ایجاد استرس کرده ام و مانند راننده تاکسی که راه را گم کرده است و از مقصدی که باید دور شده است عمل کرده ام.

سخنرانی و کسب درآمد بالا

دیگر اینکه وجهه شما به عنوان سخنران بسیار اهمیت دارد مردم اهمیت می دهند، به سخنان چه کسی قرار است گوش دهند. حقیقت این است که این روز ها همه به فکر ثروتمند شدن هستند و کمتر کسی است که به پول اهمیت ندهد و سعی کند کار خود را به بهترین شکل و کیفیت ممکن انجام دهد. وقتی که کار خود را با کیفیت عالی انجام می دهید برای خود احترام و اعتبار می خرید. ولی این اعتبار را می توانید به راحتی ضایع کنید اگر پول اولین چیزی باشد که به آن اهمیت می دهید ممکن است به راحتی همه اعتبار و پیشینه خود را ضایع کنید. چندی پیش برای یک سخنرانی به شرکتی که قبلا در آن کار می کردم دعوت شدم به محض اینکه از ماشین پیاده شدم با دوستان قدیمی روبرو شدم بعد از اینکه خوش و بش کردن های معمول یکی از همکاران سابق پاکتی دربسته به من داد می دانستم که این دستمزد من است کودک درونم می گفت که آنرا باز کن دستمزد من 5000 دلار بود درحالیکه در برابر دستمزدی که همیشه می گرفتم رقم خیلی زیادی نبود اما آن پاکت به نظر لاغر تر از آن بود که 5000 دلار در آن جای گیرد حتی اگر آنها به من پولی هم نمی دادند برایشان سخنرانی می کردم اما این حس عجیب مرا اذیت می کرد شاید به دورانی باز می گشت که اگر 100 دلار دستمزد می گرفتم بسیار خوشحال می شدم حتی 50 دلار هم برایم خیلی با ارزش بود ولی بدترین و بی ادبانه ترین کاری که می توانستم انجام دهم این بود که در آن پاکت را باز کنم و پول ها را بشمارم حداقل در فرهنگ ما (آمریکایی ها) چنین رسمی وجود ندارد و فقط گانگستر ها هستند که به یکدیگر اطمینان ندارند و هنگام رد و بدل کالایی قاچاق پول ها را می شمارند.

اما اگر بخواهم درباره تاریخچه سخنرانی و کسب درآمد در آمریکا صحبت کنیم باید بگویم بر می گردد به زمانی که نه برقی بود، نه تلوزیونی و نه رادیویی یعنی به دهه 1800 میلادی. در آن زمان تعداد زیادی از مردم در گروه های آواز خوانی مذهبی شرکت می کردند، کتاب می خواندند، یا گرد هم می آمدند و ساعتها با یکدیگر صحبت می کردند و در پایان: هیچ رقابتی در کار نبود.

در دهه 1820 مردی که نامش جوسایا هالبوروک بود ایده ای را برای ارائه یک سری سخنرانی ها مطرح کرد که با نام لایسیوم معروف شد. افرادی برای مردم سخنرانی می کردند و مردم نواحی مختلف خواهان حضور این افراد در شهر خود بودند. این تبدیل به فرهنگی فراگیر در ایالات متحده شده بود. در سال 1835 این سخنرانی ها به 3000 رویداد رسید. و کسی که سخنرانی می کرد وقتی که به همسرش می گفت که برای سخنرانی می رود به این معنی بود که شش ماه در خانه نخواهد بود  و قرار است با اسب سفری دوره ای را از شهری به شهر دیگر شروع کند و برای مردم این شهر ها سخنرانی کند.

در ابتدا پول کمی به کسانی که سخنرانی می کردند پرداخت می کردند و این مانند خدمات عمومی بود چیزی مانند یک کتابخانه عمومی که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار می گرفت و کسانی که سخنرانی می کردند درآمد کمی داشتند. در حقیقت روشی بود که به کمک آن عقایدی را در جامعه رواج دهند، به آموزش مردم کمک کنند و برخی فرهنگ ها را نهادینه سازی کنند. و شرکت در این سخنرانی های یا رایگان بود یا اینکه قیمت بلیط آنها بسیار پایین در حدود 25 سنت یا 1.5 دلار برای یک فصل بیشتر نبود. ولی در اواخر دهه 1850 میلادی وقتی که سخنران بزرگی چون دانیل وبستر، رالف والدو امرسون و مارک تواین بر این سخنرانی های دوره ای مسلط شدند، نرخ سخنرانی ها تا 20 دلار برای هر بلیط بالا رفت که اگر بخواهیم آنرا از نظر ارزش با دلار کنونی مقایسه کنیم می شود در حدود 200 دلار کنونی. البته افرادی که به صورت رایگان برای مردم سخنرانی می کردند به کار خود ادامه دادند و هنوز هم این افراد وجود دارد اما دستمزد سخنرانان بزرگ به طرز شگفت آوری بالا رفت که تا آن زمان بی سابقه بود. این امتیازی بود که افراد مشهوری که قدرت سخنوری بالایی داشتند، از آن استفاده می کردند و می توانستند درآمد بیشتری از حد معمول داشته باشند و آن گونه که می خواهند زندگی کنند همانگونه که بسیاری از نویسنده های معروف این چنین زندگی داشتند.

بعد ها بازار آزاد قدرت گرفت. شاید فکر کنید فناوری های روز مانند مسافرت های هوایی، رادیو، تلفن و هر چیز دیگری که ما امروز در اختیار داریم، این سخنرانی های دوره ای را بی معنا می کند. اما باز هم سخنرانی های دوره ای، کنفرانس های آموزشی و میتینگ ها و هزاران رویداد همگانی هر ساله برگزار می شود که برای سخنران تقاضای بیشتری از گذشته فراهم کرده است. حتی در برخی همایش ها مبلغی هم به سخنران پرداخت نمی شود ( برخی افتخار می کنند که از آنها به عنوان سخنران دعوت شود یا می خواهند در کار عمومی شرکت داشته باشند.)، اما در اغلب موارد سخنرانان دستمزدی متناسب با توانایی ها و شهرت خود دریافت می کنند. حتی در دوره هایی آنقدر تقاضا برای سخنران زیاد شده بود که آژانس های بازاریابی به دنبال افرادی با استعداد و توانایی سخنرانی می گشتند و دلالی در این زمینه خود حرفه ای شده بود. این افراد هم اکنون هم وجود دارند و در بالارفتن دستمزد سخنرانان هم نقش داشته اند. اگر بخواهید بیل کلینتون در روز تولد شما سخنرانی کند باید 150 هزار دلار یا بیشتر بپردازید و اگر بخواهید گری پاسکارف را برای سخنرانی دعوت کنید باید حداقل 75 هزار دلار بپردازید.

من یک سخنران معمولی هستم برای یک ساعت سخنرانی به من 5000 دلار می دهند و این پولی نیست که به خاطر شهرت و قدرتم به من بپردازند و مردم مشتاق باشند تا بیشتر با من آشنا شوند بلکه می دانم کسی عاشق چشم و ابروی من نیست. پولی که به من می دهند بخاطر ارزشی است که برای آنها فراهم می کنم. اگر بخواهم ارزش یک سخنرانی را به پول محاسبه کنم باید به قیمت بلیط هایی که برای آن به فروش می رود مراجعه کنم. فرض کنید برای هر نفر در یک سخنرانی یک بلیط 500 دلاری فروخته شود و 500 عدد بلیط به فروش برسد حاصل می شود 250 هزار دلار که به راحتی نصیب برگزار کننده می شود و طبیعی است که دستمزدی متناسب با آن به سخنران پرداخت شود. هر چه نام سخنران بزرگتر باشد، اعتبار و پیشینه قوی تری داشته باشد، و در اجرای سخنرانی چیره دست تر باشد مردم بیشتری برای دیدن او از نزدیک و شنیدن حرف هایش خواهند آمد و پول بیشتری هم پرداخت خواهند کرد. حتی برای جشن ها و همایش هایی که شرکت های خصوصی برگزار می کنند نیز برای اینکه جذابیت بیشتری داشته باشد یا اینکه در خلال جشن یا گردهمایی برای کارکنان خود انگیزه بیشتری فراهم کنند یا چیزی به انها آموزش دهند حاضر هستند هزینه خوبی پرداخت کنند. شاید ساعتی 30 هزار دلار یا حتی 5 هزار دلار هم نباشد. اما به سخنرانان خوب مبالغ قابل قبولی پرداخت می کنند. این رقم به اهمیتی که برگزار کننده مراسم به افراد حاضر در جمع می دهد بستگی دارد. حتی اگر این یک مراسم تفریحی باشد و هدف سرگرم کردن حاضرین باشد یا فقط می خواهید چیزی را به حاضرین یادآوری کنید فراموش نکنید که استخدام یک سخنران خوب ارزش پولی را که پرداخت می کنید دارد. اگر موافق نیستید بد نیست آخرین سخنرانی کسالت آور را به خاطر بیاورید: حاضر بودید چند دلار دیگر به او پرداخت کنید تا او سخنرانی اش را تمام کند!

حقیقت این است که سخنرانان اغلب کار خود را به خوبی انجام نمی دهند و کسی را که مبلغ مورد نظر را پرداخت کرده است مایوس می کنند. از همه این حرف ها گذشته آنها فقط به خاطر مهارت خود در سخنرانی نیست که چنین دستمزدی دریافت می کنند. بلکه ارزش اقتصادی آنها توان آنها در جذب مخاطب و کشاندن آنها به سالن سخنرانی است. و سخنرانان هم این حقیقت را به خوبی می دانند و بسته به شهرتی که دارند تقاضای مبلغ بیشتری می کنند. دو تا از گرانقیمت ترین سخنرانی هایی که من در آنها شرکت کرده بودم عبارت بودند از سخنرانی دیوید مامت (کارگردان و فیلم نامه نویس معروف) و نیکولاس پلیجی (نویسنده) ولی باید اعتراف کنم که مطالب هر دوی آنها خواندنی بوده است اما سخنرانی آنها به گونه ای شگفت انگیر کسالت آور بود. هر دوی آنها توانسته بودند افراد زیادی را به سالن سخنرانی بکشانند و سالن کاملا پر شده بود. ولی به جرات می توانم بگویم که هیچکدام از حاضرین در جلسه سخنرانی تجربه ارزشمندی با خود نبردند. غیر از اینکه می توانستند برای دوستانشان تعریف کنند در سخنرانی یک نویسنده یا فیلم نامه نویس معروف شرکت کرده اند.

چالش یک سازماندهنده همایش این است که بتواند سخنرانی را بیابد که بتواند سه معیار زیر را برآورده کند. اگر سخنران این معیار ها را داشته باشد احتمالا موفق شده است مردم زیادی را برای همایش خود جذب کند.

  • مشهور باشد یا در زمینه ای خاص اعتبار بالایی داشته باشد.
  • توانایی خوب صحبت کردن را داشته باشد.
  • در دسترس باشد.

و اگر دو مورد از این سه مورد فراهم شود بهترین انتخاب انجام شده است. بسیار پیش می آید سخنران خوبی دعوت می شود که حرف زیادی برای گفتن ندارد، یا اینکه متخصصی برای سخنرانی دعوت می شود که با همه توانایی های بالایی که دارد سخنرانی او بسیار کسل کننده است. و برای اینکه کسی را بیابید که هر سه معیار را با هم داشته باشد باید پول بیشتری بپردازید.

اگر بخواهیم درباره اعداد و ارقام صحبت کنیم باید به یک سری از آمار ها رجوع کنیم میانگین جهانی در آمد سالانه بزرگسالان در حدود هشت هزار دلار است این عدد برای آمریکایی ها 45 هزار دلار در سال است. خوب اگر در آمریکا زندگی می کنید و می توانید خود را با یک آمریکایی متوسط مقایسه کنید و با دیدن آمار و ارقام جهانی بسیاری از افراد از غر زدن درباره شیوه زندگی خود دست بر می دارند و به این فکر می افتند که بیشتر تلاش کنند تا دنیایی بهتر بسازند. چون بیش از نیمی از جمعیت جهان از نعمت آب سالم آشامیدنی و الکتریسیته محروم هستند و در این کهکشان که 99.9 درصد آن را فضای خالی تشکیل می دهد. این که ما وجود داریم زندگی می کنیم و چنین امکاناتی در اختیار داریم. این فرصت را داریم که بیاموزیم و رشد کنیم. همه به ما می گویند بسیار خوشبخت هستیم اما بیشتر افراد چنین احساسی نمی کنند. و متاسفانه همه ما حسرت 10 درصد جمعیتی را می خوریم که بیش از ما ثروت دارند و به 90 درصدی که در شرایط سخت تری از ما زندگی می کنند اهمیتی نمی دهیم. درباره سخنرانی هم این گونه است شاید شما به اندازه من از سخنرانی کسب درآمد نکرده باشید و کسی به شما همین مبلغی را که به من می پردازند نپردازد یا به شما بگویند صلاحیت ندارید و از این گونه حرف ها. اما! من هیچ فرقی با شما یا یک انسان عادی ندارم. فقط به خوبی سخنرانانی را که بیش از من کسب درآمد می کنند را می شناسم آنهایی که درآمد بیشتری از من دارند اما حرف زیادی برای گفتن ندارند. با اطمینان می توانم بگویم که مهم نیست که در چه موقعیتی هستید افراد بسیاری وجود دارند که آرزو دارند هم اکنون به جای شما باشند، همانطور که شما ارزو دارید هم اکنون در موقعیت کس دیگری بودید. من همه آنها را به خوبی می شناسم ستارگان سینما و موسیقی، ورزشکاران حرفه ای، 100 ثروتمند برتر دنیا و… همه آنها سالانه میلیون ها دلار کسب می کنند و فقط برای اعتباری که به یک مراسم می بخشند چنین دستمزد هایی دریافت می کنند برخی از آنها درآمدی از سخنرانی دارند که ده برابر از کل درآمد یک آمریکایی متوسط در همه عمر کاری اش بیشتر است.  تایگر وود و لی برن جیمز در یک سال بیش از 50 میلیون دلار از اعتبار خود کسب درآمد می کنند. این عادلانه نیست و هیچ منطقی هم بر آن صحه نمی گذارد. آنها برای تولید کالایی با ارزش تر کاری نمی کنند. آنها به کودکان آموزش نمی دهند، با سخنرانی به افراد فقیر کمک نمی کنند، جلوی جنگ ها را نمی گیرند، یا بیماری ها را درمان نمی کنند. اما مشهور هستند آنها فقط تمایل ما را برای بدست آوردن چیزی که احتمالا هیچگاه توان رسیدن به آن را نداریم بیشتر می کنند و احساسات ما را هدف می گیرند.

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها: - - -

صفحه بعد >>









صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید