• ارسال کننده: میترا نامجو
  • تاریخ انتشار: 2017 / 10 / 29

داستان ذوالقرنین

نام اصلی ذوالقرنین “عیاش” می باشد و بعد از نوح اولین پادشاهی است که بر شرق و غرب زمین حکم راند.

از امیر المومنین (ع) سوال شد که آیا ذوالقرنین پیامبر بود یا پادشاه؟ حضرت پاسخ دادند: او نه پادشاه بود و نه پیامبر، بلکه بنده صالح خداوند بود که مورد محبت ذات باری تعالی قرار گرفته بود و نصایح الهی را بر مردم عرضه می داشت. او در سومین مرحله از بعثت خویش بر سراسر گیتی استیلا یافت و هم اینک نیز در میان شماست. منظور آن حضرت وجود شریف خودشان می باشد.

داستان ذوالقرنین

در این باره که چرا ذوالقرنین را به این وصف نامیده اند اقوال مختلفی بیان گشته است. او را ذوالقرنین نامیدند چون در زمان او دو نسل از انسانها منقرض گشتند.

پیامبر (ص) فرمودند: او را ذوالقرنین می نامند چرا که به شرق و غرب جهان سفر کرد.

امم محمد باقر (ع) می فرمایند: هیچ یک از انبیاء بعد از نوح به مقام پادشاهی نرسیدند مگر چهار نفر از آنها که عبارتند از: ذوالقرنین که نامش عیاش است، داود، سلیمان و یوسف.

ذوالقرنین یا عیاش بر سراسر شرق و غرب عالم حکم راند و محدوده حکومت داود و سلیمان منطقه شامات تا اصطخر را شامل می گشت و یوسف نیز بر مصر و بیابانهای اطراف آن حکومت می کرد.

امام باقر (ع) می فرمایند: اولین کسانی که بر روی زمین به مصافحه با یکدیگر پرداختند ابراهیم و ذوالقرنین بودند و اولین درختی که بر زمین روئید درخت خرماست.

خداوند ذوالقرنین را بر سراسر جهان استیلاء بخشید و از علی(ع) روایت گشته است که خداوند ابرها را نیز در حیطه قدرت او درآورده بود بطوریکه بر آنها می نشست و به اقصی نقاط گیتی سفر می کرد و ذات باری تعالی اسباب هر چیزی را در اختیار او نهاد و نوری را فراروی او قرار داد که شب و روز برایش یکسان می نمود.

اولین اقدام ذوالقرنین این بود که مردم را به اسلام و توحید فراخواند او به قومش فرمان داد تا مسجدی بسازند که طول آن چهارصد ذراع و عرض صحنش بیست و دو ذراع و ارتفاعش صد ذراع بود. مردم از او توضیح خواستند که چگونه فاصله بسیار میان دو دیوار را با چوب به یکدیگر متصل سازند و ذوالقرنین به آنها فرمان داد تا چوبها را با خاک اندود کنند و سپس به آنها طلا و نقره بیافزایند و از مخلوط آنها قطعاتی از مس و ورقهای فولادی گداخته شده فراهم آوردند. چیزی نگذشت که آن مسجد با سقفی محکم و بلند برافراشته گشت.

در یکی از کتب آسمانی نوشته است هنگامی که ذوالقرنین از کار ساخت سد معروف خویش فراغت حاصل کرد به مسیری که آنرا آغاز کرده ادامه داد. در راه او و لشگریانش به پیرمردی برخوردند که به نماز ایستاده بود. ذوالقرنین از بی تفاوتی او نسبت به خود آزرده گشت و از او پرسید چگونه است که عظمت و شوکت سپاهیانم ترا به وحشت نینداخت. مرد عابد پاسخ داد: من با کسی در حال مناجات هستم که لشگریانی به مراتب بیشتر از تو و قدرتی بس شگرف تراز قدرت تو دارد و چنانچه رویم را بسوی تو متمایل سازم محققا به مطلوبم نخواهم رسید.

ذوالقرنین از آن مرد خواست تا او را همراهی نموده و در پاره ای از امور مشاوره و یاور او باشد. مرد عابد با 4 شرط خواسته ذوالقرنین را پذیرفت اول آنکه به او نعمتی بخشد که در آن فنایی نباشد. دوم سلامتی و صحتی که در آن هیچگاه رنجوری و ضعف نباشد، سوم اکسیری از جوانی و نشاط که هرگز پیری و ضعف در آن راه نیابد و بالاخره حیاتی که ابدا مرگی دامنگیر آن نگردد. ذوالقرنین که از برآوردن حاجات او درمانده گشته بود گفت کدامین بنده ای خواهد توانست اینگونه باشد. مرد عابد گفت: من نیز در کنار کسی خواهم بود که این خصلتها برازنده اوست.

ذوالقرنین از او جدا گشته و در مسیر خویش با مردی دانشمند مواجه گشت و از او پرسید آیا می توانی بگوئی آن دو چیز که از ابتدای خلقت همچنان پا بر جا مانده اند کدامند و نیز مرا از دو چیزی که با یکدیگر متناقض هستند و آن دو چیزی که با یکدیگر حرکت می کنند و نیز دو چیزی که دشمن یکدیگرند با خبر سازی؟ مرد دانشمند در پاسخ گفت: آن دو چیزی که با یکدیگر حرکت می کنند ماه و خورشید هستند و آن دو چیز که متناقض می باشد همان شب و روز است و منظور از دو دشمن همان زندگی و مرگ می باشد.

ذوالقرنین به مسیر خویش ادامه داد تا به پیرمردی رسید که جمجمه مردگان را زیرو رو می کرد. ذوالقرنین علت این کار پیر مرد را جویا شد. پاسخ او اینگونه بود: می خواهم انسان های شریف و با اصل و نصب را از اشخاص پست و فرومایه بازشناسم و فقیر را از بی نیاز و غنی جدا سازم. اما در این مدت بیست سال نتیجه ای عایدم نگشته است. ذوالقرنین که گفته آن شخص را تلویحا در مورد خویش فرض نموده از وی جدا گشت و به قومی رسید که از بازماندگان و هدایت یافتگان امت موسی (ع) بودند و از آنها خواست تا برایش توضیح دهند که چرا آرامگاه مردگان را در آستانه منزل خویش می ساختند آنها پاسخ دادند: تا همیشه مرگ در برابر چشمان ما مجسم باشد و آنرا به نسیان نسپاریم. ذوالقرنین در ادامه پرسید:

چگونه است که خانه های شما درب ورودی ندارد؟ آنها پاسخ دادند: زیرا در میان ما هیچ انسان مظنون و سارقی وجود ندارد و ما یکدیگر را امین خویش می دانیم. ذوالقرنین پرسید: به چه سبب بر شما پادشاه و قاضی و امیری حکم نمی راند؟ آنها پاسخ دادند: بدان علت که هرگز رعیت به یکدیگر ستم نمی ورزند تا احتیاج به حاکمی باشد و هیچگاه کارشان به مخامصه و جدال نیانجامیده تا به قاضی تظلم برند و هرگز اتفاق نیفتاده تا کسی فزون طلبی نموده و به ذخیره ثروت و احتکار بپردازد تا نیاز به امیر و حکمران احساس شود.

ذوالقرنین پرسید چگونه است که هیچ یک از شما بر دیگری برتری نداشته و تفاوتی آشکار میان شما وجود ندارد؟ پاسخ دادند: چرا که ما نسبت به یکدیگر ترحم می ورزیم و در مشکلات غمخوار و پشتیبان هم هستیم.

در پایان ذوالقرنین از آنها پیرامون نحوه رفتار پدرانشان سوال نمود و آنها پاسخ دادند: پدران ما بر مساکین و نیازمندان ترحم می آوردند، از خطاهای آنها چشم می پوشیدند و برایشان احسان می نمودند، برای گناهکاران طلب استغفار می نمودند و از بستگان خویش بازدید بعمل می آوردند، امانات را به صاحبانشان باز می گرداندند و هرگز لب به دروغ نمی گشادند و خداوند نیز به جبران احسان آنها امورشان را به صلاح و سداد بیمه می نمود. ذوالقرنین که سعادت آن مردم را مشاهده کرد تصمیم گرفت تا در میان آنها به حیات خویش ادامه دهد. او تا سن پانصد سالگی که زندگی را وداع کرد در کنار آنها زیست.

سپاه ذوالقرنین شامل 4 لشگر بود و هر لشگری از ده هزار نفر تشکیل یافته بود. ذوالقرنین افرادی را به اقصی نقاط مملکت خویش فرستاد تا آنها را از حرکت خویش به سوی شرق و غرب آگاه سازد قومش اطراف او جمع شده و از وی خواستند تا دیگران را در این سفر بر آنها ترجیح ندهد چرا که او در میان همین قوم به دنیا آمد و اختیار جان و مال مردم نیز با او بود.

ذوالقرنین در جواب مردم گفت: قول و رای شما برای من حجت است اما من بسان کسی هستم که اختیار در کفم نمی باشد و از جایی دیگر هدایت می گردم. بهتر است در مسجد تجمع نمائید و از مخالفت نیز بپرهیزید. چرا که هلاکت عاقبت آن خواهد بود. آنگاه از فرماندار اسکندریه خواست تا به آبادانی مسجدش بپردازد و مادرش را مورد اکرام قرار دهد.

فرماندار، مادر ذوالقرنین را بخاطر فراقی که نزدیک بود آشفته دید، دستور داد تا برای تسلی خاطر او تمام مردمی که در ادوار گذشته دچار مصیبت و بلا گشته بودند به شکلی شناخته شوند او ابتدا روز معینی را برای تجمع مردم معین نمود اما هنگامی که روز موعود رسید منادی بانگ برآورد که تنها کسانی می بایست در اجتماع مذکور حضور یابند که هیچگونه مصیبتی را متحمل نگشته اند قوم ذوالقرنین که این شرط را شنیدند همگی در خانه ها محبوس گشتند زیرا در میان آنها حتی یک نفر نیز وجود نداشت که دچار بلایی سخت و یا مرگ جانکاه و زودرس نشده باشد. بار دیگر فرمان تجمع داده شد اما اینبار تنها آنهایی دعوت گشته بودند که به شکلی مصیبت زده بودند.

حال تمام گرفتارها و مصیبت زده ها در مسجد جمع آمده اند فرماندار نیز فرصت را غنیمت شمرده و خطاب به آنها گفت: قصد من این بود که با شما راجع به ذوالقرنین گفتگو نمایم چرا که ما به زودی با فاجعه دوری از او مواجه خواهیم گشت. شما نیک می دانید که آدم بعد از آنکه مسجود فرشتگان الهی واقع گشت به بلایی بزرگ مبتلا شد و آن رانده شدن از بهشت خلد بود و ابراهیم نیز بعد از آنکه  از آتش بیرون آمد بوسیله قربانی کردن فرزندش در بوته امتحان و آزمایش قرار گرفت. یعقوب نیز با اندوه و زاری و یوسف با غلامی و ایوب بوسیله بیماری و یحیی با ذبح و زکریا با کشته  شدن و عیسی با تحت فرمان بودن هر یک به نوبه خویش مورد ابتلا و امتحان الهی واقع گشتند. اینک نزد مادر اسکندر بروید تا صبر او را بر فرزندش بیازمایید هنگامی که آن عده بر مادر ذوالقرنین وارد گشتند این کلمات را از او شنیدند:

هیچ چیز شما بر من پوشیده نیست و هیچکدام از شما بمانند من بر فراق اسکندر پریشان و محزون نیست اما خداوند توان کافی و رضایت و تحمل بر شدائد را در من به ودیعت نهاد.

جمعیت حاضر که شکیبائی او را مشاهده کردند از نزدش متفرق گشتند.

“طبرسی” پیرامون سد ذوالقرنین می گوید: آن سد پشت دریای مدیترانه و میان دو رشته کوه که به اقیانوس آرام منتهی می گردد بنا گردید بعضی گفته اند آن سد در منطقه ای از ارمنستان و آذربایجان بنام دربند یا خزر ساخته شده است. در پاره ای از احادیث آمده است یاجوج و ماجوج صبح و شب بطور مستمر به کار حفر سد ذوالقرنین مشغولند اما هیچ گاه در کار خود توفیقی نخواهند کرد و وضعیت تا ظهور قائم آل محمد (عج) به همین صورت باقی خواهند ماند.

برگرفته از کتاب “قصص الانبیا“، مولف: آیت الله سید نعمت الله جزایری،  ترجمه: یوسف عزیزی، از انتشارات هاد می باشد.

تنظیم: میترا نامجو

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها:



نظر شما چیست؟

پرسش های خود را در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنید

لطفا جای خالی را پر کنید







صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید