• ارسال کننده: میترا نامجو
  • تاریخ انتشار: 2017 / 06 / 10

معرفی سعید طلایی شاعر طنز پرداز

سعید طلایی شاعر، نویسنده و طنز پرداز می باشد که از سال 1388 وارد طنز نویسی شده است.

سعید طلایی متولد 1368 از تهران می باشد، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مهندسی عمران -مهندسی زلزله از دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) می باشد.

سعید طلایی شاعر و طنز پرداز

سعید طلایی در مورد سوالی که از او پرسیدند چطور شد که طنز پرداز شدید؟ می گوید:

من از اعضای هیئت موسس کانون ادبی دانشگاه صنعتی امیرکبیر بودم. در یکی از شب شعرهای دانشگاه که آقای فیض دعوت بودند شعر طنزی خواندم که کف ایشان برید و به زور مرا به جلسات “در حلقه رندان” برد. آنجا آقای امید مهدی نژاد من را خفت کرد و شماره ام را گرفت. بعد ها هم دوستان طنزپرداز مختلف این قدر مرا به طنز نوشتن تشویق کردند که ناخواسته سر از اینجا درآوردم.

 کتاب های منتشر شده
  • بوقلمان
  • از جلو نظام
  • کامپیوتر یا رایانه، مساله چیست؟
  • تکنولوژیک یا فناوریک، مسئله چیست؟

برای علاقه مندان به شعر طنز چند مورد از شعرهای ایشان را تهیه کرده ایم تا از خواندن آنها لذت ببرید و با این طنزپرداز بیشتر آشنا شوید:

شعر در باب گوسفند

با تو گویم ماجرای گوسفند

ماجرای گوسفندی ارجمند

هر چه گویم من از او کم گفته ام

پشم هایش از سفیدی مثل قند

کل دندان ها ردیف و رو به راه

دمبه اش پرپشت و ابرویش کمند

شاه داف گوسفندان دهات

خوشگل و خوش هیکل و شاسی بلند

گفت چوپانش که دارد این عزیز

دکترای بعبعی از ایرلند

از هولشتاین است ایشان را نژاد

از پدر سوئیس و از مادر هلند

یک شکم حتی نزاییده ست او

در حقیقت هست ایشان آکبند

با خودم گفتم که شاید این جناب

با من مفلس کمی صحبت کنند

گفتمش :«بع بع» که یعنی:«مخلصم!»

در جوابم گفت: «نیشت را ببند!

مردک بی مزه بع بع می کنی؟

با خودت هستی تو یارو چند چند؟»

بی ادب با اینکه حالم را گرفت

داد من را با همین رفتار پند

تربیت نااهل را چون گردکان

روی گنبد باشد ای اندیشمند

گوسفند با کلاس و مدعی                   

هر چه باشد، هست در کل «گوسفند»

شعر آقا پسر

عرض خواهم کرد اینجا ماجرائی مختصر

ماجرای جالب سن بلوغ یک پسر

این که ترکیب تمام چهره اش قاطی شود

هیکلش مانند یک ماشین اسقاطی شود

پشب لب هایش بروید سبزه مثل سبزه زار

صورتش هم می شود چیزی شبیه انفجار

می شود اندازه یک هندوانه بینی اش

آن چنان که از دو فرسخ دورتر می بینی اش

ناگهان سر می زند در صورت مانند ماه

جوش های مهربان سر سفید و سر سیاه

جوش های نازنینش را بترکاند اگر

جای آن ها در می آید جوش های بیشتر

روحیاتش هم دگرگون می شود یک مرتبه

راه ششصد ساله را طی می نماید یک شبه

فرم و آهنگ صدایش مثل بابا می شود

چشم و گوشش هم به بعضی چیز ها وا می شود

الغرض هرچند این ایام دارد دردسر

یک “پسربچه” پس از آن می شود “آقاپسر”

تنظیم: میترا نامجو

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها: - -



نظر شما چیست؟

پرسش های خود را در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنید

لطفا جای خالی را پر کنید







صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید