لگو می گوید:”در سال های آغازین زندگی تا حدود هشت سالگی، بازی، بسیار تاثیرگذار است.
بررسی صورت گرفته توسط شرکت اسباب بازی لگو حاکی از آن است که آموزش رسمی زود هنگام می تواند مانعی برای رشد تحصیلی باشد بنابراین، مدارس انگلیس در اشتباهند.
بنا به اعلام رئیس بخش امور خیریه لگو، والدین به خاطر آموزش مهارتهای پایه ای و سه گانه خواندن، نوشتن و حساب به فرزندانشان، در برابر اهمیت و نقش بازی در زندگی آنان مقاومت نشان می دهند و سعی دارند آنها را برای روبرو شدن با دنیای رقابتی مدرسه آماده سازند.
هانه راسموسن (Hanne Rasmussen)، رییس بنیاد لگو می گوید: عدم درک ارزش بازی موجب شده والدین و مدارس، هر دو آن را به شدت کاهش دهند. اگر والدین و دولتها، بچه ها را زودِ زود برای آموختن حساب و سواد تحت فشار بگذارند، این بدین معنی است که آن ها یادگیری اولیه مبتنی بر بازی را که به رشد خلاقیت، حل مسایل و همدلی کمک می کند، نادیده گرفته اند.
به عقیده راسموسن، شواهد بیشماری از یادگیری مبتنی بر بازی در دهه های اخیر به دست آمده است اما، والدین چیزی از آن نمی دانند. چه در آموزش های رسمی و چه در خانه های بچه ها، تمرکز بر اهمیت بازی محدودتر شده است. این همان چیزی است که می خواهیم رویش کار کنیم، در شرایطی که هر چه بیشتر و بیشتر تحت فشار خواسته های سیستم رسمی آموزش و والدین، قرارگرفته ایم تا بچه ها خیلی زود، خواندن و نوشتن و ریاضی را بیاموزند. در این شرایط، ارتقاء درک ارزش بازی و آنچه را که بازی به واقع قادر به انجام آن است، را بررسی می کنیم.
به عقیده راسموسن این مداخله، مستقیما “رویکرد دانش محور” آزمایش شدۀ تدریس را که مورد حمایت و توجه دولت انگلستان است به چالش کشیده و مورد انتقاد بسیاری از متخصصان حوزه آموزش می باشد.
بنیاد لگو که 29 سال از عمرش می گذرد و با یک چهارم سود شرکت لگو تامین مالی می شود، شروع به نمایش قدرت نموده است. هزینه های بسیاری برای تکه آجرهای لگو صرف شده است تا کودکان آرام و بی سرو صدا، سازه های کوچک بی شماری بسازند و شرکت، دیدگاه خود را که مبتنی بر مبارزه برای تغییر نگرش در مقوله آموزش در سراسر دنیاست، نهادینه سازد. دربیانیۀ ماموریت سازمانیِ بنیاد چنین آمده است:”کمک ما به دنیا، چالش کشیدن وضعیت موجود از طریق بازتعریفِ بازی و تصویرسازی مجدد یادگیری است”.
بخشی از این ماموریت، تخصیص چهار میلیون پوند به پروژه جدیدی باعنوان “پرفسور لگو” در دانشگاه کمبریج است.
دانشگاه کمبریج به همراه بنیاد لگو دست به همکاری جالبی زدند و آن ها به دنبال یافتن افرادی مناسب برای شرکت لگو هستند، به تازگی دانشگاه کمریج پذیرفته است که در راه اندازی یک مرکز تحقیقات و توسعه در زمینه ساخت انواع اسباب بازی لگو با آن ها همکاری کند و افراد مناسب را در آنجا استخدام کند و جالب است بدانید افرادی که به عنوان پروفسور لگو دراین مرکز شروع به فعالیت میکنند، میتوانند درآمدی معادل 4 میلیون دلار در سال داشته باشند و وظیفه آن ها تحقیق و توسعه در مورد علایق کودکان و شرایط بنیاد لگو در مقابل رقبا است.
ارتباطات دیگری هم با دانشگاه های هاروارد، ام آی تی و دیگر موسسات معتبر آموزشی برقرار شده است.
هدف لگو، ارائه یک زیربنای مسلم علمی برای نشان دادن ارزش و نقش آموزشی بازی و توصیف دقیق تری از چگونگی کارکرد و اندازه گیری آن است.
اما آیا یک شرکت اسباب بازی البته بزرگترین در جهان و بسیار معروف، که هر حرکتش تولید خبری می کند، (دیوید بکهام لگو می سازد که آرامش پیداکند یا Ai Weiwei (آی وی وی) هنرمند معترض چینی که شرکت لگو حاضر نشد برای مقاصد سیاسی، آجرهایش را آن هم در حجمی انبوه به وی بفروشد) به واقع می تواند تاثیری بر روش یادگیری فرزندان ما داشته باشد؟ فتح جهان با آجرهای کوچک قرمز و زرد یک چیز است و تغییر اذهانِ دولتها چیزی دیگر.
هانه راسموسن، رییس بنیاد لگو می گوید:”در سال های آغازین زندگی تا حدود هشت سالگی، بازی، بسیار تاثیرگذار است.
به عنوان یک کودک در کشور دانمارک در سال 1970، راسموسن به خاطر می آورد که به راحتی وقت بیشتری برای بازی گذاشته می شد زیرا، آن موقع ها نسبت به حالا، فعالیت های برنامه ریزی شده کمتری، سد راه جدول زمان بندی فشردۀ بچه ها، می شد. او می گوید: ما واقعا “فضای بیشتری برای سرگرمی و مشغول کردن خود داشتیم و ما حین بازی، چیز یاد می گرفتیم و از طرق مختلف با آن رشد می کردیم. وی و خواهرش لگو بازی می کردند و حتی او و سه- چهار نوجوان دیگر، تعطیلات آخر هفته را در دریاچۀ هاپ (ایسلند) روی قایقی کوچک در سواحل نزدیک پایتخت دانمارک، مستقل می گذراندند.
در سراسر دنیا، ما می بینیم که والدین انرژی زیادی را صرف انجام بهترین کارها برای فرزند خود می کنند و بازی در لیست برنامه هایشان نیست زیرا پیش زمینه ای برای درک آنچه که بازی می تواند انجام دهد، ندارند.
وی می گوید: مشکل این نیست که والدین اساسا بهترین منافع را برای فرزند خود نمی خواهند بلکه این رقابت جهانی و توسعه اقتصادی است که موجب وحشت یا نگرانی والدین و دولت ها بر سر این موضوع شده که چه طور باید طی 15 سال یا حتی همین حالا خود را با این شرایط تطبیق دهیم.
کشورها از اینکه می بینند عمر جوانان شان سپری می شود و نیروی کارشان مهمل می ماند احساس خطر می کنند و در این شرایط چیزی که والدین می گویند این است: “من می خواهم فرزندم کاری داشته باشد، بدون داشتن شغل، بچه نمی تواند زندگی خوبی داشته باشد، پس من چه طور می توانم او را آماده کنم؟” و پاسخ اغلب این گونه به پایان میرسد که: با تمرکز بیشتر بر مهارت های خاص، هرچه زودتر بهتر.
نظر شما چیست؟
پرسش های خود را در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنید