• ارسال کننده: میترا نامجو
  • تاریخ انتشار: 2017 / 07 / 25

شعر “در آبهای سبز تابستان” از فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد شاعر معاصر ایران متولد پانزدهم دی ماه سال هزار و سیصد و سیزده می باشد. این شاعر معاصر پنج دفتر شعر به نام های شعرهای اسیر، دیوار، عصیان، تولدی دیگر، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد منتشر کرده است.

فروغ هنگام سرودن این شعرها، هرچند ازدواج کرده بود، اما در سال های نخست جوانی بود و شعرهای دخترانه می سرود و احساسات لطیف و نازک دخترانه حال و هوای شعر او را می ساخت.

شعر زیبای در آبهای سبز تابستان، فروغ فرخزاد را از دفتر چهارم: تولدی دیگر او انتخاب کرده ایم و تقدیم شما می کنیم.

شعر "در آبهای سبز تابستان" از فروغ فرخزاد

شعر در آبهای سبز تابستان

تنها تر از یک برگ

با بار شادیهای مهجورم

در آبهای سبز تابستان

آرام می رانم

 

تا سرزمین مرگ

تا ساحل غمهای پائیزی

در سایه ای خود را رها کردم

در سایه ی بی اعتبار عشق

در سایه ی فرار خوشبختی

در سایه ی ناپایداریها

 

شبها که می چرخد نسیمی گیج

در آسمان کوته دلتنگ

شبها که می پیچد مهی خونین

در کوچه های آبی رگها

 

شب ها که تنهائیم

با رعشه های روحمان، تنها_

در ضربه های نبض می جوشد

احساس هستی، هستی بیمار

«در انتظار دره ها رازیست»

 

این را به روی قله های کوه

بر سنگهای سهمگین کندند

آنها که در خط سقوط خویش

یک شب سکوت کوهساران را

از التماسی تلخ آکندند

«در اضطراب دستها پر،

آرامش دستان خالی نیست

خاموشی ویرانه های زیباست»

 

این را زنی در آبها می خواند

در آبهای سبز تابستان

گوئی که در ویرانه ها می زیست

ما یکدیگر را با نفسهامان

 

آلوده می سازیم

آلوده ی تقوای خوشبختی

ما از صدای باد می ترسیم

ما از نفوذ سایه های شک

 

در باغهای بوسه هامان رنگ می بازیم

ما در تمام میهمانی های قصر نور

از وحشت آوار می لرزیم

اکنون تو اینجائی

گسترده چون عطر اقاقی ها

در کوچه های صبح

بر سینه ام سنگین

در دستهایم داغ

 

در گیسوانم رفته از خود، سوخته، مدهوش

اکنون تو اینجائی

چیزی وسیع و تیره و انبوه

چیزی مشوش چون صدای دور دست روز

 

بر مردمکهای پریشانم

می چرخد و می گسترد خود را

شاید مرا از چشمه می گیرند

شاید مرا از شاخه میچینند

شاید مرا مثل دری بر لحظه های بعد می بندند

 

شاید…..

دیگر نمی بینم

ما بر زمینی هرزه روئیدیم

ما بر زمینی هرزه می باریم

ما «هیچ» را در راهها دیدیم

بر اسب زرد بالدار خویش

چون پادشاهی راه می پیمود

افسوس، ما خوشبخت و آرامیم

افسوس، ما دلتنگ و خاموشیم

 

خوشبخت، زیرا دوست می داریم

دلتنگ، زیرا عشق نفرینیست

برگرفته از کتاب: مجموعه کامل اشعار فروغ فرخزاد، انتشارات آوینا.

تنظیم: میترا نامجو

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها:



نظر شما چیست؟

پرسش های خود را در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنید

لطفا جای خالی را پر کنید







صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید