• ارسال کننده: علی یزدی مقدم
  • تاریخ انتشار: 2014 / 11 / 18

چگونه کسب و کاری را که رو به ورشکستگی است نجات دهیم؟

 

در بیست سال گذشته من نفر اول یا دوم 4 کمپانی بوده ام که نیاز به بازسازی اساسی داشته اند. مهارتی که برای نجات یک کمپانی از ورشکستگی نیاز است مانند همان مهارتی است که برای ساخت یک کسب و کار موفق از ابتدا باید داشته باشید اما این دو یکسان نیستند. برخلاف یک شرکت نو پا که افراد از بیکاری وقت خود را با قهوه خوردن می گذرانند کسانیکه در یک شرکت در حال ورشکستگی کار می کنند مانند بازمانده های جنگی هستند.

نجات شرکت از ورشکستگی

در اولین پروژه نجات من فقط 24 سال داشتم و برای انجام چنین کاری واقعا جوان بودم و برای یک کارآفرین 31 ساله کار می کردم. من مدیر اجرایی مرکز خرید «مام اند پاپ» بودم. این مرکز خرید خارج از شهر فیلادلفیا قرار داشت و در روزنامه نیویورک تایمز در دهه پنجاه میلادی از آن به عنوان هشتمین شگفتی دنیا یاد شد اما بعد از سال ها و در دهه 80 میلادی دیگر آن فروغ گذشته را نداشت. رییس من در جذب افرادی که دارای ایده های ناب بودند استعداد عجیبی داشت اما مدیر خوبی نبود، از نظر روابط اجتماعی و ادب بسیار ضعیف بود و با چشمان بسته مثل ریگ پول خرج می کرد.

دومین تجربه من در این زمینه مربوط می شود به یک سازمان ارائه خدمات پرستاری و من مسئول بخشی بودم که کارهای بازرگانی در آن انجام می شد. موسس این کمپانی فردی رویایی با مهارت های فروش بالا بود اما او هم قدرت مدیریت ضعیفی داشت، به جزییات اهمیت نمی داد و از ارائه خدمات و محصل جدید هیچ فهم و درکی نداشت.

و در سومین تجربه نجات از ورشکستگی من بازرس گروهی از مجلات بودم که توسط گروهی از بزرگان کسب و کار (لیگ بزرگان) اداره می شد. و بزرگترین اشتباه من این بود که به اجازه دادم آنها بفهمند من قبلاً تجربه اداره یک روزنامه را داشته ام و بدون شک من کسی هستم که می توانم مشکل این مجلات را حل کنم. در این کمپانی مرا مانند فرمانده ای می دیدند که پیروز از نبرد بازگشته است و به همین شکل هم از من استقبال می شد.

من فکر می کردم با موفقیت هایی که در گذشته بدست آورده بودم، ارتباطات، خلاقیت و شیوه رهبری منحصر به فرد خودم امکان ندارد که موفق نشوم. و البته افراد زیادی هم این چنین فکر می کردند چون سردبیر یکی از این مجلات وقتی که مرا دید می گفت با آمدن تو به تیم ما انگار که قهرمانی جام NBA در بسکتبال شدیم. اگر چه من خیلی چیز ها را عوض کردم و این مجلات را از ضرردهی به سودآوری قابل قبولی رساندم اما به استاندارد ها و موقعیتی که مد نظر خودم و البته کسانی که مرا استخدام کرده بودند نزدیک هم نشدم.

اما در پروژه بعدی من فروتنی بیشتری به خرج دادم، منظم و بر پایه اصول کار کردم و رهبری بودم که بر توانایی های تیم و کارایی فرآیند درست معتقد بود و نه یک مدیر افسانه ای قدرتمند که فکر میکند خود به تنهایی می تواند همه چیز را درست کند. این بار با یک کارآفرین رویایی سر و کار داشتم که به خاطر کلاه برداری که از او شده بود در تردید و پشیمانی غوطه ور بود. و من تصمیم گرفتم این شرکت را توسعه بدهم. راستش را بخواهید دو سری از اعداد و ارقام مالی در دست بود یکی بیانگر حقیقت و یکی هم کار عددسازی ها و کلاه برداری های موسس کمپانی بود که اکنون متواری شده بود، اما آن کمپانی هنوز یک چیز دیگر داشت و آن تعداد زیادی افراد مستعد بود.

آنچه که می خواهم به شما نشان دهم چیزی نیست جز تجربیاتی که در این پروژه ها بدست آوردم. این مقاله را برای مدیران همه شرکت ها و سازمان ها می نویسم چون هر سازمانی می تواند از اوج قدرت به ورشکستگی برسد حال مدیران آن هر چه قدر که می خواهند سابقه و شهرت و اعتبار داشته باشند. اگر کشتی سازمان شما به طوفان برخورد کند چه می کنید؟ در این مقاله مراحلی را برای نجات و رسیدن به ساحلی امن خدمت شما ارائه می کنم:

چربی اضافه را آب کنید!

از همه قسمت های سازمان حسابرسی داشته باشید و این کار را به صورت منظم انجام دهید و ببینید پول خود را کجا خرج می کنید. مشخص کنید که چه چیزی واقعا مورد نیاز شما نیست آنگاه که مطمئن شدید از شر آن خلاص شوید. وقتی که من برای گروه مجلات کار می کردم متوجه شدم که آنها برای آبونمان مجله 5 هزار دلار خرج می کنند در حالیکه فقط 30 نفر آبونه هستند و این هزینه ها را تا 250 دلار کاهش دادم. مجلات از ورق های ضخیم و سنگینی استفاده می کرد که برای کارت ویزیت مناسب بودند و ما ورقی مانند ورق روزنامه تایمز را جایگزین آن کردیم که سبب شد 100 هزار دلار در سال صرفه جویی شود.

همه افراد را مشارکت دهید

یک استراتژی جدید برای سازمان تدوین کنید و آنرا به تعداد بالا کپی کنید و در اختیار همه قرار دهید وقتی می گویم همه یعنی همه افرادی که در این شرکت کار می کنند از آبدارچی گرفته تا مدیران رده بالا باید این برکه را در اختیار داشته باشند و از آنها نظر خواهی شود از آنها بخواهید نظر خود را بنویسند. کارکنان دوست دارند روی مقصد خود کنترل داشته باشند می خواهند بدانند که قرار است به کجا بروند و چه کاری باید انجام دهند. پس به آنها اجازه دهید ابراز عقیده کنند و به آنها بفهمانید که نظر تک تک آنها مهم است. شاید باور نکنید اما در آن مرکز خریدی که در موردش صحبت  کردیم یک آبدارچی وقتی که با سرعت راه می رفتم و خیلی عجله داشتم نزد من آمد و ایده ای را که به فکرش رسیده بود به من گفت که سبب شد 100هزار دلار صرفه جویی شود که برای یک شرکت دو میلیون دلاری عدد قابل توجهی است.

این محتوا اختصاصاً برای یاد بگیر دات کام تهیه شده است استفاده از آن با ذکر منبع همراه با لینک آن و نام نویسنده یا مترجم مجاز است
برچسب ها: -

صفحه بعد >>



 

در یاد بگیر دات کام مشترک شوید و آخرین مطالب را در ایمیل خود دریافت نمایید

  1. آیا میتوان یک نفر ورشکسته در زمینه مواد غذایی را نجات داد ؟ باکمترین سرمایه

نظر شما چیست؟

پرسش های خود را در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنید




بستن تبلیغات

تبلیغات اینترنتی در یاد بگیر دات کام



صفحه ما را در فیس بوک دنبال کنید صفحه ما را در توییتر دنبال کنید صفحه ما را در  اینستاگرام دنبال کنید صفحه ما را در لینکداین دنبال کنید