پارادوکس تغییرات رفتاری
تمایل طبیعی افراد رسیدن به یک پایداری و امنیت در زندگی است. از نظر بیولوژیک، به این فرآیند اِکولایبریُم یا هومیواستیسیس می گویند.
به عنوان مثال فشار خون را در نظر بگیرید، اگر فشار خون شما خیلی افت کند ضربان قلب شما افزایش خواهد یافت تا فشار خون را به اندازه کافی بالا ببرد یا وقتی که فشار خون خیلی بالا برود کلیه ها مایع بیشتری دفع می کنند تا فشار خون به مقدار طبیعی باز گردد. از طرف دیگر رگ ها با منبسط و منقبض شدن تلاش می کنند به تعادل فشار خون در بدن کمک کنند.
بدن انسان هزاران پیام یا سیگنال از قسمت های مختلف بدن دریافت می کند و این اطلاعات را به خدمت می گیرد تا فشار خون، دمای بدن، قند خون، کلسیم بدن و بسیاری فاکتورهای دیگر را در حالت تعادل و پایداری نگه دارد، همان پایداری اکولایبریوم!
جورج لئونارد در کتابش به نام “سلطه” به این نکته اشاره می کند که زندگی روزمره ما از مقدار مشخصی هومیو استیسیس طبعیت می کند. به عبارت دیگر ما انسانها مقدار مشخصی تغییر را می توانیم بپذیریم. هر کدام از ما یک رویه یا سبک زندگی داریم در روز مقدار مشخصی ورزش می کنیم (یا نمی کنیم)، مقدار مشخصی ظرف می شوییم (یا نمی شوییم) در هفته به تعداد مشخصی با والدین خود در تماس هستیم(یا نیستیم) و هر چیز دیگر. در طول زمان به این موجودی که هستیم تبدیل شده ایم یا نسخه زیستی (اکولایبریوم) از خود ساخته ایم.
عادت های ما هم، مانند بدن تمایل دارند به همان پایداری یا تعادل زیستی برسند. کارهای روزمره شما با نیروهایی از قبیل محیط شما، پتانسیل های ژنتیکی شما، روش عملکرد شما و بسیاری نیروهای دیگر به یک تعادل می رسد. به مرور زمان این تعادل آنقدر عادی می شود که آنرا نمی بینید. همه این نیروها در حال تاثیر گذاشتن بر یکدیگر هستند، اما به ندرت توجه می کنیم که آنها چگونه رفتارهای ما را شکل می دهند. «این روند تا جایی ادامه دارد که تصمیم می گیریم تغییری ایجاد کنیم»
قبل از اینکه درباره نحوه شروع صحبت کنیم می خواهم به شما اطمینان دهم من کسی هستم که تحقیقات زیادی درباره تغییر عادت ها انجام داده ام و شاید یکی از بهترین گزینه های شما بر تغییر رفتار و عادت های شما باشم.
افسانه ای به نام تغییر یک شبه!
شاید داستان ها و افسانه های بسیاری در زمینه موفقیت های ناگهانی و یک شبه ره صد ساله رفتن شنیده باشید. که شنیدن آن بسیار جذاب و دل انگیز است. متخصصین می گویند جملاتی مانند «بزرگترین مشکل افراد در زندگی این است اهداف بزرگی ندارند» یا به ما می گویند: «اگر نتایج بزرگ می خواهی باید کارهای بزرگ هم انجام دهی»
این عبارت اگر به آنها به صورت سطحی نگاه کنیم فوق العاده هستند اما آنچه ما در فهم آن دچار اشکال هستیم این است که هر تلاشی برای تغییرات سریع در تضاد با نیروهای متعادل کننده در زندگی هستند. تمایل طبیعی در زندگی رسیدن به تعادل و پایداری است هر بار که این تعادل به هم بخورد سیستم تلاش می کند خود را به سوی پایداری باز گرداند.
اگر شما از مرزهای کارایی خود خیلی دور شوید، آنگاه همه آن نیروهای تاثیرگذار در زندگی شما تلاش می کنند تا تعادل بیولوژیک را برقرار کنند. اگر ناگهان فشار کار خود را افزایش دهید و بیش از توانایی های خود تلاش کنید زمین خواهید خورد.
تقریبا هر کسی که سعی کرده است تغییر ناگهانی در زندگی اش ایجاد کند این تجربه را به شکل های متفاوت داشته است. ناگهان از خواب بیدار می شوید و تصمیم می گیرید رژیمی سخت بگیرید تا فلان همکار خود را تحت تاثیر قرار دهید. تصمیم می گیرید هر شب بدوید ولی یک شب از شما می خواهند تا دیر وقت سرکار بمانید. شروع به مراقبه و تمرین یوگا می کنید و فرزندان شما با سر و صدا وارد اتاق می شوند!
«مقاومت در برابر تغییر متناسب با اندازه آن تغییر است، نه اینکه آن تغییر مطلوب باشد یا غیر مطلوب!»
نیروهایی که ما را به سوی تعادل و پایداری هدایت می کنند همیشه در برابر تغییر چه خوب و چه بد مقاومت می کنند. به قول جورج لئونارد: «مقاومت در برابر تغییر متناسب با اندازه آن تغییر است، نه اینکه آن تغییر مطلوب باشد یا غیر مطلوب!»
به عبارت دیگر هر چه تلاش می کنید سریعتر تغییر کنید احتمال اینکه به وضعیت قبل باز گردید بیشتر است. سماجت در ایجاد تغییرات شدید در حقیقت فراخوانی نیروهای متضادی است که شما را به عقب باز می گرداند. به این ترتیب هر از چندگاهی با انرژی و شور و شوق زیاد شروع می کنید و می خواهید همه چیز را ناگهان تغییر دهید ولی خیلی زود انرژی شما تخلیه می شود و دوباره به همان وضعیت سابق باز می گردید.
بهترین نرخ رشد!
البته تغییر کردن کاملا امکان پذیر است، اما فقط در یک محدوده مشخص قابل تحمل است. وقتی که یک ورزشکار ناگهان فشار زیادی به خود وارد می کند و تمرینات خود را شدت می بخشد صدمه می بیند و احساس بیماری خواهد داشت.
وقتی سازمانی ناگهان تغییر مسیر می دهد، فرهنگ سازمانی مختل می شود و کارکنان دچار خستگی و ابهام می شوند. وقتی که یک رهبر ناگهان فشار زیادی بر طرفداران خود وارد می کند، اغتشاش شروع می شود و ممکن است تعادل قدرت به هم بخورد. سیستم های زنده شرایط افراطی و شدید را دوست ندارند.
خوشبختانه یک راه بهتر وجود دارد.
به این عبارت از پیتر سنج توجه کنید: «از نظر تئوری هر سیستم طبیعی از اکوسیستم گرفته تا حیوانات و سازمان ها به صورت ذاتی یک نرخ رشد بهینه دارند. نرخ رشد بهینه با بالاترین نرخ رشد ممکن، فاصله زیادی دارد. وقتی که رشد و توسعه خیلی سریع انجام می شود (مانند همان اتفاقی که در سرطان رخ می دهد) سیستم خودش به دنبال راهی برای کند کردن آن خواهد گشت. شاید این واکنش به نجات یک سازمان بیانجامد»
در عوض وقتی که بردهای کوچک را یکی یکی و به مرور کنار هم قرار می دهیم و بر یک درصد رشد تمرکز می کنید از نیروی متعادل کننده کمک می گیرید. آنها دیگر در خلاف جهت حرکت شما نیستند گویی در حال عضله سازی هستید. اگر از وزنه های خیلی سبک استفاده کنید عضله های شما تحلیل می روند و اگر از وزنه های خیلی سنگین استفاده کنید عضلات شما دچار پارگی و آسیب خواهند شد. ولی اگر از وزنه هایی کمی سنگین تر از حالت عادی برای تمرینات خود استفاده کنید آنگاه بدن شما فرصت خواهد داشت تا خود را با شرایط جدید وفق دهد و شما را به تعادلی مثبت خواهد رساند.
برای تغییر و رسیدن به بالاترین نقطه ممکن، باید بیاموزیم با نیروهای طبیعی کار کنیم و از آنها کمک بگیریم، نه اینکه با آنها بجنگیم. تغییر مثبت را در نزدیکی تعادل و ریتم عادی زندگی انجام دهید. اگر از این نقطه پایداری و تعادل فاصله زیادی بگیرید ناگهان متوجه خواهید شد که به سطح قبلی و گاه پایین تر از آن رسیده اید.
بنابراین اگر سعی دارید در زندگی خود تغییری ایجاد کنید و به سطح جدیدی دست یابید راه آن تغییرات شدید و تند رفتن نیست، بلکه از طریق پیروزی ها و پیشروی های کوچک روزانه است.
این پارادوکس بزرگ تغییر رفتار است. اگر سعی کنید زندگی خود را یک شبه تغییر دهید ناگهان خود را خواهید دید که عقب گرد کرده اید و با همان الگوی قبلی به زندگی خود ادامه خواهید داد. اما اگر به صورت تدریجی روی تغییرات ملایم رفتارها و عادت های خود کار کنید تغییرات زندگی خود را به طور طبیعی به صورت عوارض جانبی خواهید یافت.
نوشته: جیمز کلیر
ترجمه: علی یزدی مقدم
نظر شما چیست؟
پرسش های خود را در بخش پرسش و پاسخ مطرح کنید